فراز هامون

وبلاگ تخصصی مهندس عباس نورزائی - مسایل کشاورزی، توسعه روستایی،اقتصادی و اجتماعی، ایده های جدید و تحول آفرین

وبلاگ تخصصی مهندس عباس نورزائی - مسایل کشاورزی، توسعه روستایی،اقتصادی و اجتماعی، ایده های جدید و تحول آفرین

فراز هامون

* کارشناس ارشد مدیریت توسعه ی روستایی
* دارای گواهینامه TCDC از آکادمی جنگلداری یوننان کشور چین
* قائم مقام سازمان جهادکشاورزی سیستان و بلوچستان
* معاون توسعه مدیریت و منابع انسانی سازمان جهادکشاورزی سیستان و بلوچستان
* رئیس مرکز آموزش عالی جهادسازندگی سیستان و بلوچستان
* رئیس گروه پژوهشی برنامه ریزی، اقتصادکشاورزی و توسعه روستایی
* مدیر جهادسازندگی منطقه ی سیستان و نیکشهر و قصرقند
* رئیس مرکز هماهنگی شوراهای اسلامی روستایی سیستان
* نماینده ی مجری طرح مجتمع کشتارگاهی صنعتی زابل
* دبیر اتاق فکر جهادکشاورزی سیستان و بلوچستان
* عضو انجمن توسعه ی روستایی ایران
* رتبه ی یک مشاوره در گروه توسعه ی روستایی سازمان نظام مهندسی کشاورزی و منابع طبیعی
* مؤلف سه عنوان کتاب منتشر شده، دو عنوان کتاب در دست تألیف و ده ها مقاله ی علمی

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها

۱۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

۱۸:۴۹۳۰
مرداد

پژوهشی از عباس نورزائی، کارشناس ارشد توسعه روستایی

 

تقسیم جمعیت یک جامعه به دو یا چند لایه‌ی تقریباً متجانس بر حسب شمار کیفیت‌های مطلوبی است که این افراد مشترکاً دارند. نظام قشربندی، افراد را با توجه به امتیازات‌شان رتبه‌بندی می‌کند و آن‌ها را در آن طبقه‌ی اجتماعی که با این امتیازات متناسب است، جای می‌دهد. بر این اساس، سه عامل ثروت، قدرت و منزلت، در قشربندی اجتماعی روستاها نقش اساسی دارند.

-         قشربندی اقتصادی که بر مبنای شغل و درآمد یا به تعبیری دیگر، میزان ثروت افراد است.

-         قشربندی مبتنی بر قدرت که مربوط به نوع رابطه‌ی شخص با افراد دیگر است.

-         قشربندی حیثیتی که مبتنی است بر احترام و اعتباری که شخص در چشم دیگران دارد یا به تعبیری بر مبنای پایگاه یا منزلت اجتماعی فرد، تقسیم بندی می شود.

با این توصیف، به بررسی قشربندی اجتماعی در روستاهای سیستان می‌پردازیم.

عباس نورزایی
۱۴:۰۱۲۹
مرداد

به قلم: عباس نورزائی

بخشی از منابع محدود کشور، در شرایطی که لشکر ظلمت بر جهان سایه انداخته است، بنا به نیاز منطقه‌ی سیستان، به فرمان ولی‌امر مسلمین، در قالب طرح انتقال آب با لوله به روش کم فشار برای 46000 هکتار از اراضی دشت سیستان، اختصاص یافته است.

سئوالات و ابهامات فراونی در خصوص مسائل اجرایی این طرح، وجود دارد که مجریان آن هنوز به شفافیت به آن نپرداخته‌اند.

عباس نورزایی
۰۸:۳۰۲۲
مرداد

به قلم: عباس نورزائی

 محمد، دانشجو بود که انقلاب فرهنگی به وقوع پیوست و دانشگاه ها تعطیل شد، دل را به دریای خدمت به محرومین سیستان و بلوچستان زد. از سخت بودن شرایط فعالیت در جهاد به ویژه در استان سیستان و بلوچستان، آن هم در وضعیتی که این استان در دهه‌ی 60 داشت، کاملاً آگاه بود. او می توانست از مسئولین بخواهد تا در ستاد دفتر استان، بماند، اما عالمانه دورترین نقطه‌ی استان و سخت‌ترین شرایط را پذیرفت و به جهادسازندگی نیکشهر در500 کیلومتری زاهدان، به خدمت صادق‌ترین انسان‌ها، یعنی روستائیان آن‌جا شتافت.

در روستاهای نیکشهر و قصرقند، باغات لیمو ترش فراوانی وجود داشت، جهاد به عنوان اولین خدمات خود، در نیکشهر و قصرقند دو کارخانه‌ی آبلیموگیری احداث کرده بود و محمد، مسئولیت تأمین مواد اولیه(لیمو) کارخانه را به عهده داشت، با شروع جنگ، این کارخانه‌ها، رسالت تأمین آبلیموی مورد نیاز رزمندگان در جنگ را عهده‌دار شده بودند.

برای تأمین لیمو، باید به کشاورزان در روستاهایی که در دره ها و در کوه‌های بعضاً صعب العبور قرار داشتند، مراجعه می کرد، باغات را می‌دید، با کشاورزان قرار می‌گذاشت تا لیموی‌شان را بچینند و زمان برای اعزام کامیون یا وانت به منظور حمل بار، تعیین می‌کرد.

پنج شهریور ماه 1362 برای خرید دست‌رنج مردم منطقه‌ی بسیار محروم توتان مًهمَدان، با یک کمپرسی که رانندگی آن را جاندل به عهده داشت، قصد عزیمت به آن منطقه را نمودند، بیش از صد کیلومتر راه را از نیکشهر در مسیر بنت تا محل حادثه پیمودند. در مسیری که به زحمت می توان نام جاده را بر آن نهاد، به ناگاه صدای شلیک چند تیر،  در دل کوهستان سترگ و پیکر انسان‌هایی پاک با قلوبی آکنده از عشق به هم‌نوعان و مستضعفین،  پیچید.

محمد ذوالفقاری داریانی، در دم به شهادت رسید. جاندل و رحیم‌بخش داودی، نوجوان دانش‌آموزی که شاگرد کمپرسی بود، در کوه‌ها متواری می‌شوند، خودروی جهاد به آتش کشیده می‌شود. در این جنایت، رحیم‌بخش از ناحیه‌ی فک و صورت به شدت مجروح و بیهوش می‌شود، او وجاندل به مدت دو شبانه‌روز در بدترین شرایط، در کوه‌ها سرگردان بودند که با بسیج نیروها و گشت هوایی توسط هلی‌کوپتر، بدن‌های مجروح و از رمق افتاده‌ی آنان را پیدا می‌کنند، رحیم‌بخش به تهران اعزام می‌شود و پس از 14 عمل جراحی و سه سال بستری در بیمارستان، اندک جانی را باز می‌یابد.

آری پیکر شهید ذوالفقاری به زادگاهش برای تدفین فرستاده شد، از آن زمان در جهادسازندگی استان سیستان و بلوچستان، تنها در یادواره‌ی سالیانه‌ی شهدا و در نمازخانه‌ی جهاد استان، با عکس شهید، مأنوس بوده‌ایم و هیچ ارتباطی با خانواده‌اش نداشتیم.

دو سه هفته قبل، خواهری به موبایلم زنگ زد و خود را خواهر شهید معرفی کرد. او  پیگیر گرفتن یکی از خدمات مسلمی بود که جهاد استان به همه‌ی خانواده‌های معظم شهدای جهاد ارائه کرده بود. به او گفتم چرا این همه دیر موضوع را پیگیری کرده است.

گفت: «پدر شهید بیمار و افتاده است، به لهجه‌ی آذری سخن می‌گوید، اصلاً نمی‌تواند فارسی صحبت کند، بنابر این من اسناد و مدارک قدیمی را بررسی کردم و متوجه شده‌ام که چنین خدمتی باید می‌گرفتیم.»

برای بررسی و تهیه‌ی مدارک، به او قول دادم و برای این‌که اطمینان خاطر یابد به او گفتم: «شما فرض کن که الآن با خود برادر شهیدت صحبت می‌کنی، من خودم تا هر جا و هر زمانی که این حق شما ثابت شود، کارتان را پیگیری می‌کنم.»

با مدیرعامل مربوطه، با رئیس اداره‌‌ی امور ایثارگران فعلی و قبلی و سایر عوامل مرتبط، موضوع را طرح کردم، اطلاعات کامپیوتری و فیزیکی موجود را بررسی نمودیم، پرونده‌ی شهید در امور ایثارگران را بازنگری کردیم، مدارک مورد نظر برای اثبات حق خانواده‌ی این شهید، یافت نشد، اما همکارانم را در این خصوص حساس کردم و آنان نیز با اعتقاد بیشتر به جستجو پرداختند.

نقل کردند که حمیدرضا، محسن و غفور به اداره‌ی امور ایثارگران می‌روند و از مسئول مربوطه می‌خواهند تا به ساختمان بایگانی راکد بروند و در اسناد آن‌جا برای یافتن مدارک، وقت بگذارند و جستجو کنند، کار سختی بوده است، چون این بایگانی، نامنظم است و به صورت فله‌ای در جایی قرار دارد که غبار سال‌های‌ ماضی بر آن نشسته است، بنابراین کمتر کسی تمایل به چنین امری دارد.

به اصرار غفور، به اتاق بایگانی راکد در گوشه‌ای دیگر در محوطه‌ی سازمان می‌روند، غفور نقل می‌کند:

«آقای اکرمیان، در اتاق را که باز کرد، با انبوهی از اسناد خاک خورده و درهم روبرو شدیم، به دلم زد که خواسته‌ی ما ناممکن است، اما انگار کسی مغزم را در اختیار بگیرد، از انبوه زونکن‌های موجود، به طور اتفاقی یکی را گفتم آوردند، به حالت استخاره‌ای دست روی اوراق گذاشتم و از یک قسمت، همان زونکن را باز کردم، در کمال ناباوری متوجه شدیم که دقیقاً همان مدارکی که دنبالش بودیم، جلوی روی‌مان قرار دارد. جل‌الخالق، خدای من این چه اتفاق معجزه‌گونه‌ای بود.»

این اتفاق، تأثیر زیادی بر روحیه‌ی حمیدرضا، غفور، محسن و آقای اکرمیان گذاشته بود و دهان به دهان در سازمان می‌گشت.

پروردگارا روح یاران شهیدمان را از ما راضی گردان.  

عباس نورزایی
۰۷:۰۸۲۱
مرداد

در این گفتار، تشکل‌های سنتی دیرپایی که در سیستان، برای ادامه‌ی حیات مردم، سالیان متمادی نقش ایفاء کرده و نشانه‌ی نبوغ این مردم در اداره و بهره‌برداری درست از منابع‌شان بوده است، مورد بررسی قرار می‌گیرد:

 پاگو، سازمان تولید سنتی کشاورزی در سیستان

در نظام ارباب و رعیتی، مالکیت زمین، متعلق به یک بزرگ مالک است و یک خان یا سردار در رأس املاک قرار دارد. برای کشت و زرع و بهره‌برداری از اراضی، سازمان‌دهی خاضی وجود داشته است که تبلور آن در سازمان پاگو هویت دارد.

برای این منظور، در هر روستا یا چند روستا، بسته به سطح اراضی تحت مالکیت، یک نفر کدخدا ار سوی ارباب، تعیین می شود. کدخدای روستا، با توجه به سابقه‌ی روستاییان در کاشت اراضی، مقدار معینی زمین را به تعداد شش نفر از دهقانانی که صاحب نسق، بوده‌اند، بر اساس مناسبات خاصی تحویل تا مورد کشت و زرع قرار دهند.

مقدار زمینی که به هر گروه شش نفره داده می شده است، حدود چهار هکتار بوده است که در سیستان به هر چهار هکتار زمین یک سهم زمین یا یک خروار زمین که معادل صد من زابل اتلاق می‌شود. یک سهم زمین نیز به واحدهای جزیی‌تری چون من، نیم من، سیر و قابل بخش بوده است.

روستائیان در این گروه‌ها برادرانه، هم پیشه بوده و به صورت اشتراکی، زمین را برای کشت و زرع در اختیار گرفته و به تولید زراعی سامان می‌بخشیده‌اند.

در اصطلاح قدیمی، به هر کدام از این گروه‌های زراعی، یک پاگو گفته می‌شده است. دهقانانی که در پاگوها کار می کرده‌اند، از نظر سلسله‌مراتب اداری، از بین خودشان یک نفر را به عنوان سالار، یک نفر به عنوان نایب سالار و مابقی اعضای پاگو را تشکیل می‌داده‌اند.

مدیریت اجرایی سازمان پاگو با سالار بوده و می‌بایست کلیه‌ی امر و نهی‌های مربوط به پاگو را در امور کاشت، داشت به ویژه مسایل آبیاری و برداشت محصول را به عهده داشته و در غیاب او، این وظایف، به نایب سالار، تفویض می‌شده است.

 بیگاری

بیگاری، اصلاحاً به کار اجباری گفته می‌شود. هر دهقان دو دسته از  وظایف را برعهده دارد، یک دسته مربوط به وظایف تخصصی کشاورزی است که در درون پاگاو زیر نظر سالار می‌بایست انجام دهد. در این دسته از وظایف، حضور او در سازمان آبیاری حشر نیز قرار دارد. اما دسته‌ی دوم از وظایف عضو پاگو، به اموری اختصاص دارد که خارج از وظایف تخصصی اوست، به تعبیری وظایف عمومی او محسوب می‌شود که به آن بیگاری گفته می‌شده است.

بیگاری شامل کار و فعالیت‌هایی چون تعمیر و ساخت منزل برای خان یا کدخدا و یا هر کسی که آنان امر می کرده‌اند، باغداری برای خان و کدخدا، جمع‌آوری هیزم برای نانوایی خان و کدخدا، پذیرایی از مهمانان، حفر و لایروبی انهار، جمع‌آوری سرشاخه‌های گز برای بافتن و ساخت بند یا سد بر روی رودخانه‌ها و انهار را می‌توان از عمده فعالیت‌های بیگاری نام برد.

بعضی از خوانین که دارای قلعه یا به اصطلاح سیستانی، ارگ بودند، برای مرمت آن و یا ایجاد تپه‌هایی برای تفریح خان و عواملش بیگاری انجام می‌دادند.

  انواع پاگو

پاگو، دو نوع بوده است: 1- پاگوی تحویل(تویل) 2- پاگوی غمی

1- پاگوی تحویل(تْویل): معمولاً زمین‌های نزدیک به روستا برای پاگوی تحویل، در نظر گرفته می‌شده است و اعضای این نوع پاگوها می‌بایست عملیات بیگاری مربوط به کدخدا یا خان را انجام دهند.

2- پاگوی غَمی: زمینی که به پاگوهای غمی داده میشد، اندکی دورتر بود و اعضای آن از بخشی از بیگاری‌ها، معاف بودند ولی اینان نیز در فعالیت‌های مربوط به سازمان حشر می‌بایست شرکت کرده و به اصطلاح، غم خود را بدهند، یعنی سهم خود از فعالیت‌هایی که برای‌شان تعیین می‌شود، انجام دهند.

  مَردِ مَردَه

همانگونه که پیش‌تر بیان شد، یکی از وظایف اعضای پاگوها، انجام فعالیت‌هالی مربوط به بیگاری بوده است. حجم این نوع از فعالیت‌ها گاهی به حدی بوده است که اعضای پاگو آن را معادل یک ششم یعنی حدود 17 درصد کل فعالیت‌های پاگو می‌دانسته‌اند، بنابر این به منظور سهولت در انتخاب افرادی که باید به بیگاری بروند، یک نفر را از بین خود انتخاب و او را از سایر فعالیت‌های زراعی سازمان پاگو معاف می کردند و او را دائماً برای انجام بیگاری مأموریت می‌دادند، به این فرد در پاگو، مَردِمَردَه گفته می‌شده است. در معنی یعنی فرض این است که این عضو پاگو مرده و باید سایر اعضای پاگو، جور زحمات مربوط به او را تا پایان برداشت بکشند. گاهی هم کدخدا یا میرآب، از انجام فعالیت‌های مربوط به خود در یک پاگو، معاف می‌شدند و باید از انجام سهم فعالیت آن‌ها، اعضای پاگو صرف نظر می‌کردند، بنابراین، اگر یک نفر در پاگو، به عنوان مردمرده تعیین شده بود، باید جور عدم فعالیت کدخدا یا میرآب در پاگوی مربوطه نیز می‌کشید و در غیر این صورت، اعضای پاگو، بیگاری این میزان، مردمرده را نیز باید تقبل می‌نمودند.

شکل شماره‌ی(1) چارت سازمانی نظام آبیاری سنتی سیستان  

حَشَرکَشی

وجود اراضی حاصل‌خیز حاصل از آبرفت‌های رودخانه‌ی هیرمند که تنها شریان حیاتی و زندگی‌بخش دشت سیستان می‌باشد، باعث شده است که طی قرون متمادی، تمدن عظیم و دیرپای سیستان تشکیل و شکوفا شود، در این بین رسوبات حمل شده  توسط آب هیرمند و وزش بادهای 120 روزه که میلیون‌ها تن گل و لای و شن و ماسه‌ی روان را با خود به همراه دارد، نظام هماهنگ و پیچیده‌ای جهت لای‌روبی انهار بزرگ و کوچک از ورودی آب هیرمند در جاریکه تا نیزار هامون به نام حَشَر به‌وجود آورده است.

 کشاورزان سیستانی، در حرکتی کم نظیر، هر ساله به مدت سه ماه متمادی، پس از برداشت گندم در خرداد ماه تا ابتدای سال زراعی بعد در مهر ماه، اقدام به لای‌روبی دستی انهار می‌کنند، این امر از انهار کوچک شخصی شروع و از به هم پیوستن گروه‌ها و دسته‌ها به نهرهای اصلی و رودخانه، ختم می‌شده است.  حشر بارزترین مصداق تلاش و اتحاد مردم در مبارزه با عوامل خشن طبیعت سیستان است. مردان سخت کوش سیستانی با ذکر مقدس «یا علی» بر زبان و تیشه‌های معروف زابلی بر دوش، و امید به لطف خدا، قرن‌ها با دستانی زمخت و پینه‌بسته با خشک‌سالی‌های خانمان‌سوز و سیلاب‌های ویران‌گر و طوفان‌های 120 روزه مبارزه کرده‌اند تا سربلند زندگی کنند. با توجه به نبود ماشین‌آلات مکانیکی جدید، کار لای‌روبی، سخت‌ترین فعالیت کشاورزان سیستانی محسوب می‌شده است.

گاهی دیواره‌های رودخانه یا انهار، که در لهجه‌ی سیستانی به آن کِم(1) گفته می شود، به 10 تا 12 متر می‌رسیده است که باید در فاصله‌ی هر یک یا یک و نیم متر، یک نفر جای پایی برای خود باز کند و همانند یک طاق به درون بایستد. که به آن آلُوْ می‌گویند و هر کدام از آلوها نامی داشته‌اند مثلاً آلونِ کارپِیم، آلونِ پیشِ‌پا، آلونِ‌باد، آلونِ‌فلک که به راحتی و به زیبایی، خاک رودخانه و یا انهار را به 10 تا 12 متر بالا می‌انداخته‌اند. کاری که امروزه بیل‌مکانیکی انجام می‌دهد.

کل نیروی انسانی مشغول به کار در یک نهر سنتی را حشر نامیده، هر حشر از چند حشر فرعی تشکیل می‌شده است. تقسیم کار بین نیروی انسانی حشر، توسط نماینده‌ی کل حشر و با توجه به عرض و ارتفاع لای‌روبی صورت می‌گرفته است که نماینده‌ی کل حشر، توسط قطعه چوبی به طول یک تا یک‌و‌نیم متر، سهم کار هر حشر فرعی را مشخص می‌نموده است.

در اصطلاح محل، چوبی که توسط آن، کار لایروبی، بین حشر تقسیم می‌شده، به گزکار معروف بوده است. هم‌چنین، به عمل تعیین و مشخص کردن کار بین نیروی انسانی حشرهای فرعی کارپیم گفته می‌شده و به شخصی که کار را بین حشر تقسیم می‌کرده، پاکار می‌گفته‌اند.

 

شکل شماره(2)- دیاگرام استقرار کشاورزان در حشر لایروبی سنتی انهار سیستان به صورت دستی

شکل شماره‌ی (3)- نمایی از لایروبی انهار سیستان توسط حَشَر، در دهه‌ی 30 هـ- ش

 بدین منظور از هر پاگو، یک نفر به نوبت به مدت حدود سه ماه در حشر مأمور می‌شد، آن‌گاه، سازمان حشر، از انتهای نهرها، کار لای‌روبی را آغاز و تا بند گزی زهک ادامه می‌یافت. بستن هر ساله‌ی رودخانه هیرمند با سرشاخه‌های درخت گز و خار و خاشاک، زیر نظر افراد متخصص و ماهری به نام بندباف، کاری پر مشقت بوده است و به قول زارعان قدیمی، وقتی کار بندبافتن که از دو طرف عرض رودخانه‌های عریض سیستان به قسمت‌های وسط می‌رسید، فشار آب در معبری کم عرض زیاد می‌شد و هر چه عرض رودخانه در اثر بستن و بافتن بند کم‌تر می‌شد، سرنوشتی حیاتی برای همه‌ی مشارکت دهندگان در حشر رقم‌می‌خورد، چرا که در این لحظات به‌رغم خستگی مفرط همه‌ی دست‌اندرکاران، اندکی کوتاهی در رساندن سرشاخه و یا خاک و گل و لایی که روی آن می‌انباشتند، ممکن بود، همه‌ی زحمات صدها نفر را به آب دهد و فشار آب، هر آن‌چه بافته‌اند، با خود ببرد که این امر همه ساله چندین بار تکرار می شده است.

معمرین سیستانی، نقل می‌کنند که کشاورزان، رنجی مضاعف را در حشرها متحمل بوده‌اند و به ناچار به طور مرتب توسط عوامل سرداران، کدخداها و آبیاران، مورد تعدی و کتک‌کاری قرار می‌گرفته‌اند. بنابراین، یک سال، بنگاه آبیاری سیستان، فردی متدین و رئوف به کشاورزان، را به عنوان رئیس آبیاری سیستان تعیین کردند، کار بندبافی شروع شد و در فضای رأفت مدیریت آبیاری سیستان، آن‌طور که باید زمان را مدیریت نمی‌کردند و در نتیجه در آن سال، اغلب روستاییان به دلیل نداشتن آب، متضرر شدند و محتاج نان شب ماندند.

در سال بعد، تعدادی از سران سیستان به مقامات بالا گزارش و درخواست کردند تا فردی را برای این مسئولیت بگمارند که به اصطلاح «حرام‌زاده» باشد و از رأفت و ترحم به دور، بر اساس این خواسته، چنین نمودند و کشاورزان در حشر، چه خوب کار می‌کردند، چه بد، سهمی از کتک داشتند. این کتک‌ها با تکه‌هایی از چوب گز که به آن پوشْک می‌گویند، انجام می‌شد و گاهی از شدت کتک‌کاری، این پوشْک‌ها خرد می‌شد و رد ترکه‌ها، بر روی بدن کشاورزان به صورت برآمدگی‌های قرمز رنگ که بعدها به رنگ نیلی در می‌آمد، قابل رؤیت بود.، چنین شرایطی را اصطلاحاً در سیستان می‌گویند: گوشت و چوب برابر.»

به قول دکتر باستانی پاریزی در کتاب یعقوب‌لیث، حشرکشی در سیر تاریخ، یکی از عوامل اتحاد و وحدت بین سیستان بوده است، کم‌تر جایی در دنیا اتفاق می‌افتد که حدود 3000 نفر کشاورز به مدت سه ماه برای کاری مشابه، بسیج شوند و بهترین نظم نیز در آن رعایت شود و مقررات خاص خودش را داشته باشد.

این کنار هم بودن در سیر تاریخ حشر، برکات بسیاری داشته و همان‌گونه که گفته شد، یکی از رموز وحدت مردم سیستان بوده است. در اثر اینکه کشاورزان، دو یا سه ماه، به طور شبانه‌روزی، کنار هم بوده، کاری مشترک را انجام می‌داده‌اند، برادری و مودت بین آن‌ها ایجاد و افراد از روستاهای مختلف و طوایف مختلف با هم اشنا می‌شدند و این آشنایی موجبات مواصلت‌های جدید و انتقال تجربیات را برای‌شان در پی داشته است

در هنگام لای‌روبی و بستن بند گزی و یا ترمیم و احداث گوره‌های(2) اطراف دریاچه‌ی هامون و گوره‌های رودخانه‌ها و انهار بزرگ، به منظور افزایش نیروی کار کشاورزان، یکی از آنان از میان جمعیت با صدای بلند(در هنگام خستگی) این اشعار را می‌خواندند:     
ای نوح نبی، کرم از علی هر کس محمدی است،‌ غلام‌علی
هــر کــه آقایش علی بــه آواز جلــی، بُگـَـه یــا علـــی                  
پس از این‌که همه پاسخ می‌دادند و با هم می‌گفتند «یا علی»، همان شخص، مجدداً ادامه می‌داد:

لال نگردی بلندتر بُگَک یا علی.

سپس جمعیت با صدای بلندتر می‌گفتند: «یا علی!».

و بعد او ادامه می‌داد:
«بارها گفت محمد که علی جان من است که به جان علی و نام محمد صلوات».    
گاهی از اوقات نیز چنین  می سرودند:   
«برش برش ذوالفقار، جهنم است از کفار، کَشته است از برزگر خاکسار، توان بده، تیشه کو، آلو کو»  
عده‌ای نیز در هنگام لای‌روبی و کارهای گروهی، این ترانه را می‌خواندند:   
او وَر سر سنگ جَل جَلیل می‌گویه، بلبل به قفس نادعلی می‌گویه، اگه خسته جانی بگو یا علی، اگه ناتوانی بگو یا علی. 

کَل‌گیر

در سیستان قدیم، علاوه بر نظام‌بهره‌برداری پاگو، نظام دیگری نیز وجود داشته که به کَل‌گیر، معروف است. کَل‌گیر، مقدار اندکی از زمین ارباب بوده است که فارغ از مقررات پاگوها، در اختیار اعضای پاگو قرار می‌گرفته و یا به عنوان هدیه، به ملاها و صاحبان حرف و صنایع که در جامعه‌شناسی، در طبقه‌ی خوش‌نشینان روستاها از آن‌ها یاد می‌شود، داده می‌شده است. این مقدار زمین، برای کاشت سبزیجات، مقداری گندم و جو و علوفه برای اندکی دام‌ها و یا جالیز در حد خودمصرفی خانواده‌ی دهقان  بوده است.

از نظر دادن بیگاری، این زمین‌ها در عِداد پاگوهای تحویلی بوده و معاف از بیگاری بوده است.

 

پی‌نوشت:

[1] -Kemm

2- در سیستان، گوره به خاک‌ریز یا سیل‌بند، گفته می‌شود. رودخانه‌ها از دو طرف به وسیله‌ی خاک‌ریز یا سیل‌بندهایی احاطه شده‌اند. از سویی اطراف دریاچه‌ی هامون نیز به وسیله‌ی گوره‌های مستحدثه، حفاظت می‌شود . این به منظور حفاظت از مزارع و نقاط مسکونی است که در معرض سیلاب قرار نگیرند.

عباس نورزایی
۰۹:۰۱۱۸
مرداد

یاد شهیدان‌مان را گرامی بداریم. یاد شهید، هم‌چون ذکری است که پیوسته بر دل‌ها جاری است. گویی از شهید گفتن، انسان را به خدای شهیدان نزدیک‌تر می‌کند، ذکری که برای انسان، رسالت می‌آورد و در خود پیام دارد. ذکری که اگر تو را نشوراند، اگر تو را به قیام بر ظالم و دفاع از مظلوم واندارد، خالی از هر محتوای خاصی است.

شانزدهم مردادماه، «روز شهدای جهادسازندگی» نام گرفته است و چه انتخاب مناسبی، چرا که در چنین روزی اولین شهیدان این نهاد مقدس، مهندس ولی‌الله نیکبخت و امام‌بخش ریگی، در راه دفاع از آرمان‌های انقلاب اسلامی و برپاداشتن پرچم نظام مقدس جمهوری اسلامی، به حق پیوستند و خون پاک‌شان بر صحاری خشک و سوزان سیستان و بلوچستان جاری شد.

از آن پس حرکت عظیم کاروانیان نور که بر دشت‌ها و کوهستان‌های میهن اسلامی‌مان، روشنایی امید را تاباندند و باروری و شکوفایی را به فضای غم‌گرفته‌ی روستاها کشاندند، تقدیسی دوباره یافت و در جریان تلاش‌ها و ایثارهای افسانه‌ای جهادگران، خط شهادت نیز دنبال شد و شوریده‌ها، طرح‌چی‌ها، کیخاها، بلوچی‌ها، بولاغی‌ها، توکلی‌ها، زارع‌ها، بامری‌ها، جدگال‌ها و ... نیز با شهادت‌شان چراغ‌های فروزان این راه گشتند، باشد تا عزیزان جهادگر و همه‌ی امت سلحشور و سازنده‌ی میهمن‌مان پاسدار و تداوم‌بخش راه‌شان گردند.

جهادگر شهید مهندس ولی‌الله نیکبخت، با احراز رتبه‌ی اول در دوره‌ی کارشناسی ارشد رشته‌‌ی برق و الکترونیک دانشگاه شیراز، زمینه‌ی تحصیلش را در دانشگاه مینسوتا آمریکا فراهم کرد، اما او به فرمان امامش عمل کرد و راه را در جهت هدایت امامش، در دانشگاه سیستان و بلوچستان انتخاب کرد و به فعالیت علمی پرداخت.

در برقراری امنیت، سرکوب ساواک، اشرار و منافقین، قبل و بعد از پیروزی انقلاب، نقش به‌سزایی داشت. او از مؤسسین نهادهای انقلابی هم‌چون سپاه، کمیته و جهادسازندگی در استان سیستان و بلوچستان بود.

اما اشرار و بدخواهان انقلاب اسلامی که چشم دیدن جوانی چنین خدوم را در« سیستان و بلوچستان» نداشتند، در مرداد ماه 1358 در حالیکه 28 بهار از عمر شریفش نگذشته بود، با افطاری خونین در ماه مبارک رمضان، آخرین برگ زندگیاش ورق خورد و خون پاک آن دلسوز محرومان در کنار همسنگر اهل تسنن او یعنی «امام بخش ریگی»، بر زمین ریخت. در سوگ شهید نیکبخت همه‌ی مردم استان« سیستان و بلوچستان» داغدار شدند. پیر و جوان و فارس و بلوچ گریستند و نخستین جلوه‌های وحدت واقعی میان شیعه و سنی در هنگام تشییع پیکر پاکش به نمایش گذاشته شد.

یاد همه‌ی شهدای گرانقدر انقلاب به ویژه شهدای‌ جهادگر و سنگرسازان بی‌سنگر گرامی باد.

عباس نورزایی
۱۰:۵۶۰۱
مرداد

آب سیستان، انتقال به زاهدان، ناکارآمدی دولت در بهره‌برداری بهینه‌ از آن

به قلم عباس نورزائی


در حال حاضر، سالیانه قریب به سی و سه میلیون متر مکعب آب از چاه‌نیمه‌های سیستان به شهر زاهدان انتقال می‌یابد و این در حالی است که خود سیستان در تب بی‌آبی می‌سوزد و مردم به صورت انبوهی مهاجرت کرده و می‌کنند، اما به‌رغم تزریق این میزان آب به شبکه‌ی شهری زاهدان، فغان از مشترکین آب شیرین، همواره بلند است و اغلب ساعات، شهروندان زاهدانی از آب شرب مناسبی برخوردار نیستند و آب در لوله‌ها فشار لازم را ندارد و یا آبی از شیرها نمی‌چکد.

در رسانه‌ها، مصاحبه‌ای از رئیس دانشگاه سیستان و بلوچستان انتشار یافته بود که گفته است: 

«این دانشگاه از بالاترین حجم فضای سبز برخوردار است و باید هر ۴۵ روز، ۲۵۰ تا ۲۷۰ میلیون تومان هزینه‌ی آب پرداخت کند که این مسأله برای دانشگاه، مشکل ایجاد کرده است، این دانشگاه از بالاترین حجم فضای سبز برخوردار است و این فضا به آب فراوانی نیاز دارد و با توجه به قیمت بالای آب در زاهدان، باید دولت، اعتبارات دانشگاه را بیشتر نماید.»

طی سالیان دولت آقای خاتمی، از گوشه و کنار متوجه شده بودیم که بخش قابل توجهی از اعتبارات خشکسالی آن سال‌ها که باید به کشاورزان آسیب دیده اختصاص می‌یافت، یا طرح‌هایی برای کاهش آسیب‌های خشکسالی در مناطق روستایی استان، اجرا می‌شد، به دانشگاه داده شد تا فضای سبز، ایجاد شود و همین‌طور هم شد و با اِعمال فشار بر اداره‌ی آب و فاضلاب شهری زاهدان، برای ایجاد و نگهداری باغات و فضای سبز وسیع این دانشگاه نیز از آب شرب شهری، تأمین شد و به گواه گفته‌های خود رئیس دانشگاه، حالا مشکل تأمین اعتبار برای خرید این آب دارند.

چنانچه گفته‌ی رئیس دانشگاه مبنی بر هزینه‌ی 270 میلیون تومانی برای 45 روز تأمین آب فضای سبز دانشگاه را ملاک قرار دهیم، با احتساب قیمت حدود 420 تومانی هر متر مکعب آب شهری، سالیانه قریب به پنج میلیون مترمکعب آب انتقال یافته از سیستان برای شرب مردم زاهدان، به کام فضای سبز دانشگاه می‌رود و ما فرض را بر این می‌گیریم که فضاهای مشابه دیگری از این آب استفاده نمی‌کند.

به طور متوسط هر خانوار شهری در زاهدان، براساس آمار ارائه شده توسط مدیر امور آب و فاضلاب شهرستان زاهدان، روزانه 160 لیتر آب مصرف می‌کند که سالیانه رقمی معادل 60 مترمکعب برای هر خانوار می‌باشد.

بنابراین مصرف سالیانه‌ی فضای سبز دانشگاه، معادل مصرف 83000 خانوار زاهدانی خواهد بود. 

سئوال اساسی این است که آیا واقعاً علمی که در این دانشگاه تدریس می‌شود، اخلاق و مروت انسانی، ایجاب می‌کند که:

-  اولاً آب را از سر سفره‌ی عده‌ای کشاورز مظلوم سیستانی، حذف کنند و آنان و خانواده‌های‌شان را به خیل حاشیه‌نشینان شهرهای دیگر بیفزایند؟

-  پس از انتقال، آب را به فضای سبز دانشگاه یا هر مکانی دیگر با این وسعت مصرف، قرار دهند؟

-  در عین حال قریب به 83000 خانوار شهری زاهدان از آبی که برای آنان انتقال داده شده، محروم باشند و در بدترین وضعیت بهداشتی آب و سطح زندگی قرار داشته باشند؟

-  ... و بعد تصمیم غلط دیگری برای لاپوشانی این سوء مدیریت‌ها مبنی بر اجرای خط دوم انتقال آب به زاهدان از سیستان بگیرند؟

قضاوت با شما!!!

عباس نورزایی
۱۰:۴۴۰۱
مرداد

آیا عدالت علوی در مملکت اسلامی جاری است؟ آیا می توانیم بگوئیم فاصله ی طبقاتی البته در قشر حقوق بگیر دولتی زیاد نیست؟

به قلم عباس نورزائی


ناقص شدیم تا عده ای کیف شان کوک باشد!

 شرح حال مشکلات و معیشت جانبازان، رزمندگان 8 سال دفاع مقدس، جهادگران جبهه های سازندگی و دفاع، واقعا" زجرآور و جای تأسف و نگرانی دارد. 

سال ها گذشته، نوجوانان و جوانان دهه ی 60 الآن سن شان بالای 50 سال است. ریش ها سفید شده، چهره های بشاش آن روز، چروکیده و غمبار گشته، جوانانی که فقط برای شهادت گام برداشتند، ولی از غافله، جا ماندند. 

تنها خاطرات هورالعظیم و فاو و چزابه و بلندی های کردستان، تپه های برفی و نقاط کور استان سیستان و بلوچستان در بنت و لاشار، زرآباد و جلگه، جالق و متسنگ، گه گاهی ذهن شان را مشغول می کنند.

  آن روز نه برای پول و نه امتیاز و نه درصد و فقط و فقط برای لبیک به پیر مرادشان حرکت کردند و سلامتی شان را فدای ایران و ایرانی نمودند اما در این سال های گذشته، کسانی بر سر سفره ی این جانبازان نشستند و خوردند و بردند و برای رد گم کردن گاهی هم شعار ایثار و ایثارگری دادند. 

هیچ کاری که لازمه ی معیشت و کاستن از درد و آلام این قشر باید انجام می شد، در قالب مصوبات و قانون های توخالی باقی ماند. 

خود آقایان قانون گذار و دست اندر کار، میلیونی نه، بلکه میلیاردی حقوق و مزایا و پاداش گرفتند، فرزندان شان در لانه ی روباه مکاره تحصیل می کنند و عده ای هم فرزندان نورچشمی شان را به دامن استکبار سپردند، تا بعد از برگشتن برای محل تحصیل شان تلاش کنند، خانه های چند میلیاردی، حساب های خارج کشور و هزاران نعمتی که از خوان دسترنج ایثارگران برای خود انباشتند تا به اهل بیت شان بد نگذرد. 

این روزها وقتی از حقوق های نجومی صحبت می شود، بعضی از مدیران، برای خوب جلوه دادن شان، فیش های به ظاهر کم شان را منتشر می کنند، آنجاست که دردمان مضاعف می شود. مثلا" فلان مدیر و نماینده گفته من کم می گیرم 8 میلیون و دویست هزار تومان حقوقم است و 3 میلیون هم از آن شغل دومی می گیرم. 

جاهای دیگر هم مجانی خدمت می کنم. 

اگر کمی دقت کنیم بعد ایثار مدیران مان را درک می کنیم و این در حالی است که یک رزمنده و جهادگر معسر، نهصد هزارتومان می گیرند.

نگران نمی شویم، یک بار دیگر آخرین پیام روح خدا، امام خمینی(ره)، را خطاب به جهادگران جهادسازندگی، بازخوانی می کنیم:


«فرزندان عزیز جهادیم! به تنها چیزی که باید فکر کنید، به استواری پایه‌های اسلام ناب محمدی صلی‌اله علیه و آله و سلم است. اسلامی که غرب و در راس آن، آمریکای جهانخوار و شرق و در رأس آن شوروی جنایتکار را به خاک مذلت خواهد نشاند. اسلامی که پرچمدار آن پابرهنگان و مظلومین و فقرای جهانند و دشمنان آن‏، ملحدان و کافران و سرمایه‌داران و پول‌پرستانند. اسلامی که طرفداران واقعی آن همیشه از مال و قدرت بی‌بهره بوده‌اند و دشمنان حقیقی آن زراندوزان حیله‌گر و قدرتمداران بازیگر و مقدس نمایان بی هنرند»


روحی دیگر بر کالبد رنج کشیده و خسته ی مان، می تابد، آنجا که این زراندوزان حیله گر و مقدس نمایان بی هنر را جزو «دشمنان اسلام» طبقه بندی می کند.

... و رسالتی سنگین، باری دیگر بر دوش ما است. 

مبارزه با این دشمنان اسلام.

راه خمینی(ره)، مستدام‌

عباس نورزایی
۰۹:۵۹۰۱
مرداد

آیا دامداران سیستانی از نظر وزارت جهادکشاورزی، شهروند درجه‌ی دو هستند؟

به قلم عباس نورزائی

استمرار چرخه‌ی زندگی مردم منطقه‌ی سیستان، بر دو محور کشاورزی و تجارت، البته با اولویت کشاورزی و وابسته به آبی که آبخیز و کانون اصلی آن در سرزمین کشور ما نیست، بوده و حق‌آبه‌ی آن نیز تا کنون، محقق نشده است.

حاکمیت شرایط خشکسالی‌، نزدیک به دو دهه است که منافع بخش کشاورزی را از حیطه‌ی درآمدی مردم منطقه، خارج کرده است و این مسئله باعث شده تا براساس آمار رسمی در سال 1393 جمعیتی بالغ بر پنجاه هزار نفر، مبادرت به ترک این دیار ولایی نمایند.

در سال زراعی جاری، مقادیر نسبتاً مناسبی آب کشاورزی در هیرمند جاری گشت که بالتبع، اندکی رونق در کشاورزی و وضعیت مراتع و محیط زیست، حادث گردید و کشاورزان به فراخور حال، هر کدام  تعدادی دام سبک و سنگین را مورد پرورش قرار داده‌اند و با توجه به میزان آب ذخیره‌سازی شده و امیدی که اجرای طرح انتقال آب با لوله به 46000 هکتار زمین‌های کشاورزی با عنایات ویژه‌ی رهبر معظم انقلاب، در کشاورزان منطقه، بوجود آورده، پیش‌بینی می‌شود که این وضعیت در سال زراعی آینده نیز استمرار یابد.

در حال حاضر علاوه بر جایگاه‌های سنتی فراوان نگهداری دام، تعداد 111 واحد گاوداری صنعتی و نیمه‌صنعتی با ظرفیت 13850 رأس گوساله در هر دوره‌ی تولید در منطقه وجود دارد که شرایط بوجود آمده، تعدادی از این واحدها را نیز فعال نموده است.

پیش‌بینی شده است هم اکنون قریب به 2500 رأس گوساله و گاو پروار شده و نزدیک به 100000 رأس گوسفند و بز پرواری، آماده‌ی کشتار می‌باشند و این در حالی است که یکی از کشتارگاه‌های بزرگ صنعتی دام کشور در این منطقه وجود دارد و به دلیل عدم خرید دام داخلی توسط دولت، این اندک زمینه‌ی پشتیبانی از تولید داخلی، نیمه‌فعال می‌باشد.

با عنایت به سیاست‌های ابلاغی رهبر معظم انقلاب، در خصوص اقتصاد مقاومتی، چرا اقدامات زیر توسط وزارت جهادکشاورزی، انجام نمی‌شود؟: 

1-  دام پرواری موجود در منطقه با قیمت مناسبی از آن‌ها خریداری شود و در کشتارگاه‌های صنعتی منطقه، کشتار و بسته‌بندی شده، بخشی از گوشت مورد نیاز کشور را تأمین نماید.

2-  تسهیلات لازم از جمله رفع ممنوعیت واردات بره‌ی پرواری، روان‌سازی ساز و کارهای قرنطینه‌ای سازمان دامپزشکی، معافیت یا تخفیف‌های مالیاتی برای واردات بره و گوساله‌، از کشورهای همسایه صورت گیرد تا دامپروری منطقه، رونق یافته، بر درآمد مردم افزوده، زمینه‌های ماندگاری در منطقه، فراهم گردد.

عباس نورزایی
۰۹:۵۲۰۱
مرداد

تولیداتی که با حسرت دامداران سیستانی، بر زمین ریخته شد.

به قلم عباس نورزائی

در خبرهای این هفته، صحنه هایی از تجمع اعتراضی دامداران سیستانی جلوی مدیریت جهادکشاورزی شهرستان زابل، قلب هر بیننده ی ایرانی را جریحه دار می کرد.

زندگی در سیستان توأم با دست و پنجه نرم کردن با طبیعتی خشن است. سیستانی که نزدیک به دو دهه، خشکسالی را پشت سر گذاشته، زوزه ی روح آزار بادهای یکصد و بیست روزه، همراه با ریزگردها و هجوم شن های روان، ، مزید بر علت است.

در سال جاری اندک آبی در هیرمند جاری شده، کشاورزانی که به مرور زمان، تجربه ی معیشت آموخته اند، دامداری های خرد خود را رونق داده و هر کدام مقادیری شیر تولید کرده است و یا به فراخور حال، تعدادی گوسفند و گوساله پروار و آماده ی کشتار کرده اند.

در شرایطی بسیار سخت، به فرموده ی جلودار انقلاب، با نگرش به اصول اقتصاد مقاومتی، چشم به دست کدخدای دهکده ی جهانی نداشته اند، خود دست بر زانو گرفته، توکل به خدای شان نموده و تولیداتی را در مقام اقدام و عمل، عرضه داشته اند.

درست هنگامی که باید دولت محترم، برنامه های اقدام را اجرا کند، کارخانجات شیر منطقه به هر دلیل که «عدم حمایت دولت» در رأس این دلایل است، تعطیل شده و برای خرید دام های پرواری مردم نیز هیچ برنامه ای در دست ندارد.

شیر و گوشت، به راحتی و بدون هیچ ابایی از خارج از کشور توسط عده ای ویژه خوار وارد می شود و با ورود هر لیتر شیر یا هر کیلو گوشت، زندگی خانواری از مرزنشینان سیستانی، بر باد می رود.

به راستی ما اگر جای دامداران سیستانی بودیم، جز کبریت کشیدن به جان  و مال مان، راه دیگری باقی می ماند؟


چه باید کرد؟

- ستاد رفع موانع توسعه ی استانداری، موانع پیش پای این تولید مردم محور، را شناسایی و استاندار محترم، دستور مؤکد برای حل مشکلات فراروی تولید کنندگان صادر فرمایند.

- کارخانجات شیر استان، با قیمت تضمینی شیر را از دامداران خریداری نمایند.

- وجوه مربوط به شیر خریداری شده، در بازه ی زمانی معقولی به دامداران پرداخت شود.

- تسهیلات، تخفیفات و معافیت های  لازم برای پرواربندان صنعتی و دامداران سنتی، توسط دولت پیش بینی شود تا گوساله و بره ی مورد نیاز برای پروار را به قیمت مناسب، وارد کنند.

- تسهیلات لازم و روان سازی فرآیندهای مشکل ساز و پیش پای دامداران برای پرواربندی، از جمله تأمین علوفه ی یارانه ای و تأمین وام هایی با کارمزد کم و دوره ی پرداخت بالا، فراهم شود.

- دام پرواری با قیمت مناسبی توسط دولت خریداری، کشتار و بسته بندی شود تا واحدهای صنعتی وابسته نیز رونق گیرند.

- سازمان محترم دامپزشکی، فرآیندهای طولانی. و وقت کش و. مقررات دست و پاگیر و بعضاً غیر ضرور را اصلاح نموده و بستر تولید را فراهم تر نماید.

- مدیران محلی، مردم و تولید را از خود دانسته، به رفتارهای دوگانه، تحکمی و بعضاَ غیر مسئولانه ی خود پایان دهند و به فرمایش حضرت امام(ره)، که فرمودند: «مردم، ولی نعمت ما هستند»، باید به درد دل آنها توجه کرد تا با اهمال کاری ادارات محلی، مجبور به انجام رفتارهای غیر معقول نشوند.

عباس نورزایی
۰۹:۴۶۰۱
مرداد

تجلیل از وزارت نیرو برای اعتلای جایگاه آفتابه در زاهدان

به قلم: عباس نورزائی

آفتابه، نشانه‌ی نبوغ ایرانیان است که وسیله‌ای برای انتقال و ریختن آب و برای اولین بار توسط ما ایرانی‌ها در دوره‌ی هخامنشی اختراع شد. از آفتابه برای شستن‌های متفاوت استفاده می‌کردند، از شستن دست و صورت تا باسن و ماتحت دیگر. 

نام آفتابه، دگرگون‌شده‌ی واژه‌ی آب‌تابه است. وقتی اسکندر مقدونی برای اولین بار در 2300 سال قبل به ایران آمد از دیدن آفتابه متحیر شد و دستور داد تعدادی از این آفتابه‌ها را به مقدونیه ببرند و از آن، مشابه‌سازی کنند. اما بدبختانه یا خوشبختانه اسکندر فوت کرد و دنیای غرب برای همیشه از نعمت آفتابه محروم شد.

در دهه‌ی پنجاه که در روستاهای سیستان و بلوچستان، زندگی می‌کردم، آفتابه‌ای مسی داشتیم، بعدها چدنی و این اواخر آفتابه‌های پلاستیکی، جای همه‌ی انواع آفتابه را گرفت. در یکی از مأموریت‌هایم به شهر زرنج افغانستان، متوجه شدم، حجم انبوهی از صادرات مرز میلک، به همین وسیله‌ی تاریخی، اختصاص دارد، دیروز هم وقتی به یک پلاستیک‌فروشی برای خرید این یار دیرین زندگی، رفته بودم، فروشنده از رونق فروش آن در شهر زاهدان، گزارش می‌داد و بسیار خرسند به نظر می‌رسید.

خیلی از وسایل و ابزارهای مورد استفاده‌ی قدیمی، به سرعت با تغییرات تکنولوژیک، به موزه‌ها و یا به تاریخ سپرده شدند و از رونق افتادند و دیگر کسی به آن‌ها به گوشه‌ی چشمی نگاه نمی‌کند، آیا در خیابان‌های شهر، اثری از درشکه، خرگاری، الاغ و ... برای حمل بار یا مسافر دیده می‌شود؟

اما به همت وزارت نیرو، در مدیریت بهینه‌ی انتقال و توزیع آب شهری، قریب به دو ماه است در شهر زاهدان، با ریاضت اجباری در مصرف آب مواجهیم. هر چه مضایق آب بیشتر می‌شود، بر منزلت این وسیله‌ی حیاتی، در خانواده‌ها افزوده می‌گردد.

در این دو ماه، مسئله‌‌ی اصلی خانواده‌، کمین نشستن در انتظار آبدار شدن لوله‌های شهر شده، شیر را که باز می‌کنیم، فاقد آب است، حالا نوبت به زور زدن و خشک کار کردن پمپ می‌رسد، ناکاری‌اش را که به اثبات می‌رساند، سروقت تانکر هزارلیتری می‌رویم، کیفیت آب به گونه‌ای است که ما در منزل با سه نوع آب، زندگی می‌گذرانیم، آب معدنی برای شرب، آبی که از فروشگاه‌های تصفیه‌ی آب در شهر با گالن می‌خریم و برای چای و شربت و آبمیوه استفاده می‌کنیم و نهایتاً مثلاً بهداشتی که یک وزارت عریض و طویل، انتقال، تولید و توزیع می‌کند برای استحمام.

اما برای دوش گرفتن و حمام کردن، قدیما به گرمابه‌های عمومی در شهر، مراجعه می‌کردیم، گرمابه‌ها دیگر وجود خارجی ندارند. باید به اقوام در گوشه‌های دیگر شهر زنگ بزنیم و برای استحمام، هماهنگی شود. به هر حال یک جوری حل می‌شود.

اما سرویس‌ها دیگر بهداشتی نیست، این‌جا حاکم مطلق، همین وسیله‌ای است که به‌رغم تغییرات تکنولوژی، توانسته هم‌چنان به همت وزارت نیرو، جایگاه خود را در ساختمان‌های لوکس و پیشرفته‌ی امروزین زاهدان، حفظ کند.

از وزارت نیرو بابت توجه ویژه به این نشانه‌ی نبوغ ایرانیان، تشکر می‌کنیم.

 

عباس نورزایی