فراز هامون

وبلاگ تخصصی مهندس عباس نورزائی - مسایل کشاورزی، توسعه روستایی،اقتصادی و اجتماعی، ایده های جدید و تحول آفرین

وبلاگ تخصصی مهندس عباس نورزائی - مسایل کشاورزی، توسعه روستایی،اقتصادی و اجتماعی، ایده های جدید و تحول آفرین

فراز هامون

* کارشناس ارشد مدیریت توسعه ی روستایی
* دارای گواهینامه TCDC از آکادمی جنگلداری یوننان کشور چین
* قائم مقام سازمان جهادکشاورزی سیستان و بلوچستان
* معاون توسعه مدیریت و منابع انسانی سازمان جهادکشاورزی سیستان و بلوچستان
* رئیس مرکز آموزش عالی جهادسازندگی سیستان و بلوچستان
* رئیس گروه پژوهشی برنامه ریزی، اقتصادکشاورزی و توسعه روستایی
* مدیر جهادسازندگی منطقه ی سیستان و نیکشهر و قصرقند
* رئیس مرکز هماهنگی شوراهای اسلامی روستایی سیستان
* نماینده ی مجری طرح مجتمع کشتارگاهی صنعتی زابل
* دبیر اتاق فکر جهادکشاورزی سیستان و بلوچستان
* عضو انجمن توسعه ی روستایی ایران
* رتبه ی یک مشاوره در گروه توسعه ی روستایی سازمان نظام مهندسی کشاورزی و منابع طبیعی
* مؤلف سه عنوان کتاب منتشر شده، دو عنوان کتاب در دست تألیف و ده ها مقاله ی علمی

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۰۷:۱۴۲۱
مهر

سلام بر همه ی آنانی که دل در گرو فرهنگ غنی و دیرپای سیستان ورجاوند دارند.

تبلور انسجام سیستانیان، از نقطه نقطه‌ی ایران سرفراز، همایش فرهنگ و ادب است که به همت نیک مردان سیستانی، در مرکز ایران زمین، ظهور یافت و رسم دیرینه‌ی سیستانیان فرهنگ‌مدار را سرزندگی بخشیدسرآمدان این دیار را دور هم جمع کرد تا دیدگان بینا و تیز سیستانی‌تباران، یک‌بار دیگر به‌هم دوخته شود و افقی نو، جرقه‌اش بر افکار پایتخت‌نشینان، جهیدن گیرد.

این همایش، صرف نظر از این‌که در کوتاه مدت، نتیجه‌ای داشته باشد، که داشته، زمینه‌ساز این تفکر است که «باید خودمان را در احیاء مجد و عظمت سیستان، باور کنیم»، «باید همه‌ی گروه‌ها، همه‌ی افکار، چراغ‌های‌شان را یک‌جا جمع کنند تا آینده‌ای روشن‌تر، پیش پای سیستان، ترسیم شود».

این کم‌ترین خادم سیستانیان، گرچه سعادت حضور و قرارگیری در لمعات منتشره از همایش را نداشتم، اما همواره از مسیر دوستان حاضر، مترصد اوضاع و اخبار همایش بوده‌ام و خبر خبر واصله، نشاطی برتر برایم می‌آفرید.
به عنوان کم‌ترین خادم، از عموم برگزارکنندگان همایش، از سیستانیان گلستانی، از عزیزان تهران‌نشین، از متصدیان رسانه‌های واقعی و مجازی که قبول زحمت کرده، دل به روح حاکم بر همایش داده‌اند، هنرمندان و بزرگان فرهنگ و ادب سیستان که رنج سفر تحمل کرده، بدان‌جا رفته‌اند و مایه‌ی امید و برکت برای جوانان آینده‌ساز ما شده‌اند، به‌نهایت، سپاسگزارم.

از ذات حق و تحول‌آفرین، برای همه‌ی عزیزان، آرزوی توفیق و چشیدن طعم آبادانی دوباره‌ی سیستان گران‌مایه و استمرار آن در تارک ایران بزرگ و مقتدر را دارم. 

ارادتمند همه‌تان- عباس نورزایی

 

عباس نورزایی
۱۷:۱۱۱۵
مهر

چنین بودم

روستای آبادی داشتیم، آب هیرمند جاری بود، زمین‌های مرغوبی داشتیم، گندم، جو و یونجه می‌کاشتیم، محصول خوبی نیز عایدمان می‌شد، اما من با همه‌ی مشکلاتی که داشتم یک قطعه زمین را به باغ انگور اختصاص داده بودم، انگور یاقوتی، فخری، چَشِ‌گو، شصت‌عروس و سنگک، به وفور در این باغ، یافت می‌شد. یک رمه‌ی گوسفند داشتم، بالغ بر پانصد رأس، که از علوفه‌ی اطراف روستا، علوفه‌ای که خودمان می‌کاشتیم، پس‌چر مزارع و کاه حاصله از مزارع گندم و جو، تعلیف می‌شدند، بره‌زایی و دوقلوزایی خوبی داشتند. 15 رأس گاو سیستانی داشتم، شیر پر چرب خوبی می‌دادند و روغن و مسکه، ماست و دوغ فراوانی دور و برم پیدا می‌شد.

این شرایط به من اجازه داد به‌رغم دور بودن مدارس، در سال‌های قبل از انقلاب، پسرهایم را به مدرسه بفرستم، با همین محصولات کشاورزی و قناعتی که بر نوع خانوارهای سیستانیِ چون من، حاکم بود، آن‌ها را دکتر و مهندس کردم، آن‌ها در شهرهای دیگر اشتغال یافتند و هرکدام منشأ خدماتی در جامعه شد.

فرزندان من، بین همکاران خود، با یک سر و گردن افتخار، آنان را به گذراندن اوقات‌فراغت در این دیار و روستای ما، دعوت می‌کردند، موقع رفتن هم، چند نان تافتون زابلی، که از بوی آن، به یاد بهشت‌برین می‌افتادیم، مقداری گوشت گوسفند، روغن حیوانی و مسکه، تخم‌مرغ محلی، به عنوان سوغات به شهر می‌بردند و نوه‌های من نوش‌جان می‌کردند و من و همسرم، از این خدمت، لذت می‌بردیم، نه تنها من و خانواده‌ام، این چنین وضعی داشتیم، بلکه اغلب همسایه‌ها و روستاییان دیگر نیز از زندگی خود راضی بودند.

 

چنین هستم

حالا نوزده سال است، شومَّکِ خشک‌سالی بر سر ما خیمه زده، آبی نیست، یا اگر هست، کم است و همان هم به وقت نیاز زمین و گیاه، نیست، سال به سال، مساحت زمین زیرکشت، کم‌تر شد، با زحمت و مخارجی بیشتر از وُسعَم، چاهکی زدم، فقط کفاف آب خوردن دام‌هایم را می‌کند، اندکی هم برای کاشت علوفه و دیگر هیچ.

باغ انگور، به کلی خشکیده و اثری از آن هیمنه ‌و سرسبزی نیست، مجبور شدم، هر شش ماه، یک گاو را بفروشم و مخارج زندگی‌ام را تأمین کنم، گاوی در بساطم نمانده است. گوسفندان را هم طی نوزده سال خشک‌سالی، آرام‌آرام فروختم، تنها 25 رأس باقی‌مانده بود.

خیلی سماجت به خرج دادم که در روستا بمانم. روستای ما به همت نظام جمهوری اسلامی و به ویژه جهادسازندگی، جاده داشت، آب شرب بهداشتی و برق داشت، از این جهت مشکلی نداشتم، اما نبود آب برای کشاورزی، بر من فایق آمد و بساطم را جمع کرده، به شهر زابل مهاجرت کردم. این‌جا با کمک‌های فرزندانم، با مشقت روزگار می‌گذرانم.

هجران آن سال‌های آباد، مزارعی که برق خوشه‌های زرینش، همه‌ی پلشتی‌ها را از زندگی ما دور می‌کرد، همواره تاب و قرار را از من می‌گیرد، انگار دیوارها، جدول‌ها، آسفالت خیابان‌ها، لامپ‌های نورانی و تبلیغات مغازه‌های شهری، چون اژدهای دوسر، برای بلعیدن من دهان باز کرده‌اند.

با زوزه‌ی باد، نفسم می‌گیرد، احساس می‌کنم، زیر دندانم، ذرات خاک غِژ‌غِژ می‌کنند، دل شب، ناخواسته برمی‌خیزم، نفسم تنگی می‌کند، غبار ریزی را تنفس کرده‌ام، روی صورتم را می‌پو‌شانم، احساس گرما می‌کنم، حالا می‌خواهم بخوابم، کابوس می‌بینم.

با وجود کهولت سن، خیلی سرحال و قِبراق بودم، حالا احساس می‌کنم، در این عالَم، کسی نیستم، دستانم‌بوی بخشش نمی‌دهد، محیط زندگیم، روح کسی را نشاط نمی‌بخشد.

چندی است، در شهر، زندگی می‌کنم، پشت خانه‌‌ی مسکونی‌ام، حیاطی دارم، اندک گوسفندان باقی‌مانده را، به صورت دستی تعلیف می‌کنم، این‌ها اندک آبروی مادی من است که وقتی فرزندان و نوه‌هایم آمدند، ذره‌ای از آن دوران شکوه سیستان را بر سفره‌ام بگذارم، یا به عنوان هدیه، به آنان بدهم.

 

با من چه کردند

امروز صبح، سراغ‌شان را گرفتم تا به آن‌ها آب و علف بدهم، 25 رأس گوسفند، غیب‌شان زده، اوضاع را بررسی کردم، از خیابان پشت، با یک ماشین، آمده‌اند و همه‌ی احشام باقی‌مانده را به سرقت برده‌اند، زانوانم، سستی می‌کند. نه از فراغ احشام و از دست دادن آن‌ها، از شرمنده بودن در مقابل چشم فرزندان و نوه‌هایم که فردا به دیدنم می‌آیند.

به کلانتری مراجعه کردم، گزارش کردم، به یکی از مسئولین سیاسی و امنیتی شهر، شِکوِه کردم، او هم از کلانتری مربوطه، شِکوِه داشت. خدایا این درد را دیگر با چه کسی واگویه کنم؟

… می‌گویند و می‌بینم آب نیست، کشاورزی نیست، صنعتی نیست، کار نیست، کسب و کار و دکان‌داری، رونقی ندارد، جوان‌ها معتاد شده‌اند، یا آنان که معتاد هم نیستند، بعضی به خاطر نیازشان، دست به دزدی اموال مردم می‌زنند. فحشاء و بدکاری هم زیاد شده، در چنین شرایطی زندگی بسیار سخت است.

فرزندانم می‌گویند به شهرستان‌های محل زندگی آن‌ها کوچ کنم، رفتن همانا و بیماری‌های روانی همانا، مانده‌ام چه کنم؟

دولت‌مردان این کشور، دلسوزان این دیار رحمانی، غیورمردان سیستانی، می‌خواهم در سیستان بمانم، اما شما به من بگویید، چگونه؟

عباس نورزائی

عباس نورزایی
۱۶:۴۷۰۸
مهر

شهر زاهدان و اغلب شهرهای استان، روز عید قربان، شاهد صحنه‌هایی مغایر با اصول و ارزش‌های دینی، مغایر با فرهنگ عمومی، ناقض طهارات و بسیار زننده، غیربهداشتی و به شدت ناامن در خیابان‌ها و میادین خود می‌باشند.

مردم با توجه به اعتقادات دینی خود، هر خانواده به فراخور حال، یک، یا چند رأس، عموماً گوسفند را از اماکن عرضه‌ی دام خریداری می‌نماید و در روز عید، به روش‌های مختلف، اما بیشتر غیربهداشتی و گاهی به دلیل عدم آگاهی، غیرشرعی، ذبح و بخشی از آن را به فقرا، بخشی را به خویشاوندان و بخشی دیگر را خود، مصرف می‌کنند.

 

مشکلات فرارو

مشکلات فراوانی در این خصوص فراروی مردم می‌باشد:

1-‌ محل عرضه‌ی دام: در حواشی شهر، میادین، فضاهای باز کنار خیابان‌ها، دام به وفور عرضه می‌شود. این محل‌ها به شدت در معرض آلودگی‌ قرار می‌گیرد. ایجاد میدان خرید و عرضه‌ی دام، در شهری مثل زاهدان، رسماً پیگیری شده است، اما چگونگی مکان‌یابی و امکانات و تجهیزات و مسیر آن، موجب عدم استقبال خریداران و عرضه کنندگان دام شده است.

2-‌ محل ذبح دام: از همه بدتر، ذبح دام است که در نقطه نقطه‌ی این شهرها، در حیاط منازل، داخل حمام آپارتمان، داخل خیابان، پیاده‌روها، کوچه‌ها و اندکی نیز در کشتارگاه‌ها، ذبح می‌شود. به گونه‌ای که روز عید قربان بلکه تا دو سه روز بعد از آن، رنگ کف خیابان، قرمز می‌شود. خونابه‌ها، شیرابه‌های محتوای شکمبه، تکه‌هایی از چربی و امعاء و احشاء دام، در جداول، جاری گشته و بوی متعفن آن شهر را فرا می‌گیرد و تا چند روز، محلی برای تجمع حشرات می شود و خدای ناکرده، با وزش باد، پودر حاصله از این معجون به مشام مردم بی‌گناه می‌رود..

3- گران‌فروشی دام: اغلب چوب‌داران و عرضه‌کنندگان دام، گوسفندان را از عشایر و دامداران روستایی از شهرهای استان یا استان‌های همجوار، به قیمتی نازل خریداری می‌کنند و بدون توجه به تناسب میزان گوشت دام، به اصطلاح چَکّی به مردم با قیمت‌های بالا می‌فروشند، بنابراین یکی از دغدغه‌های مهم مردم، در این ایام، این است که سرشان کلاه نرود و دامی سبک وزن را به قیمتی سنگین، خریداری نکنند.

از سویی تعداد زیادی از مردم، از پس تأمین هزینه‌های غیرواقعی خرید دام برنمی‌آیند و فرزندان آن‌ها در این مسابقه‌ی گوشت‌خواری، دچار پیامدهای روانی موضوع می‌شوند.

4-‌ شناسایی فقرا: مردم، اغلب در شهرها، مواجه با عدم شناسایی فقرای واقعی و مستحق می‌باشند و بنابراین، آن بخش از گوشت که باید بین فقرا تقسیم کنند، به افرادی داده می‌شود که بعضاً فاقد این ویژگی هستند.

5- روش ورود نهادهای حمایتی: کمیته‌ی امداد امام(ره)، همه ساله از طریق رسانه‌ها، اعلام می‌دارد که آمادگی برای دریافت و توزیع گوشت نذری را دارد، اما هرکس، به هرنحوی، در هرجایی کشتار انجام داده، از او گوشت را تحویل می‌گیرند، چه بسا این گوشت‌ها، آلوده باشند و هیچ کنترلی نیز روی آن صورت نگرفته باشد.

 

پیشنهاد طرح

با توجه به مشکلات اشاره شده، پیشنهاد می‌شود:

1-‌ همه ساله، با برنامه و آمادگی همه ‌جانبه، کمیته‌ی امداد امام(ره)، در هر شهرستان، اکیپ‌هایی برای خرید انبوهیِ دام از دامداران و عشایر تشکیل دهد، سازمان امورعشایری، جهادکشاورزی و دامپزشکی نیز با آنان همکاری لازم را بنمایند.

2-‌ دام به قیمت مناسبی خریداری شود. چون دام به طور مستقیم از دامدار خریداری می‌شود تعداد دام نیز زیاد است، قدرت چانه‌زنیِ خرید، بالا می‌باشد و قیمت خرید، مناسب خواهد بود.

3- دام‌های خریداری شده را در میادین عرضه‌‌ی دام که در محل‌های استاندارد قرار دارند، نگهداری نمایند و به تعداد، دام‌ها را به مرور به سالن‌های انتظار کشتارگاه‌ها روانه کنند.

4- دام زنده را پس از انتخاب با قیمتی مناسب‌تر از بخش خصوصی، در سالن انتظار کشتارگاه‌ها، به مردم عرضه کنند. مردم اگر اختلاف قیمت این دام با قیمت سایر توزیع‌کنندگان، معنی‌دار باشد، از کمیته‌ی امداد امام(ره)، خریداری می‌کنند.

5- به هنگام فروش دام به قیمت ارزان‌تر، با مردم قرار کنند که دام در کشتارگاه، به روش کاملاً بهداشتی و شرعی ذبح می‌شود و حداقل یک‌سوم آن که سهم نذورات برای فقرا است، کمیته‌ی امداد برداشته و مابقی را تحویل می‌دهد. همچنین برای این‌که افراد، درصدی بیشتر از این را هم به کمیته ، تحویل دهند، تبلیغ شود.

6- گوشت‌های کاملاً بهداشتی و ذبح شرعی را کمیته‌ی امداد، بسته‌بندی و در اختیار مستمندان و فقرا قرار دهد.

 

نتیجه‌ی اجرای طرح

ملاحظه می‌شود با این اقدام:

محل عرضه‌ی دام، محل ذبح دام، قیمت فروش دام، شناسایی فقرا و شیوه‌ی عمل نهادهای حمایتی، به طور کامل، سامان مناسبی یافته، شهرها و سلامت مردم نیز به خطر نمی‌افتد.

با توجه به تبعات و هزینه‌های مشتق شده از رفتارهای فعلی این امر، استانداری‌، می‌تواند از اعتبارات بهداشتی و یا یارانه‌ای، برای انجام این امر به کمیته‌ی امداد کمک کند و سازمان‌های دیگر را نیز به همکاری با این فعالیت مهم، فراخواند.

عباس نورزائی

عباس نورزایی