فراز هامون

وبلاگ تخصصی مهندس عباس نورزائی - مسایل کشاورزی، توسعه روستایی،اقتصادی و اجتماعی، ایده های جدید و تحول آفرین

وبلاگ تخصصی مهندس عباس نورزائی - مسایل کشاورزی، توسعه روستایی،اقتصادی و اجتماعی، ایده های جدید و تحول آفرین

فراز هامون

* کارشناس ارشد مدیریت توسعه ی روستایی
* دارای گواهینامه TCDC از آکادمی جنگلداری یوننان کشور چین
* قائم مقام سازمان جهادکشاورزی سیستان و بلوچستان
* معاون توسعه مدیریت و منابع انسانی سازمان جهادکشاورزی سیستان و بلوچستان
* رئیس مرکز آموزش عالی جهادسازندگی سیستان و بلوچستان
* رئیس گروه پژوهشی برنامه ریزی، اقتصادکشاورزی و توسعه روستایی
* مدیر جهادسازندگی منطقه ی سیستان و نیکشهر و قصرقند
* رئیس مرکز هماهنگی شوراهای اسلامی روستایی سیستان
* نماینده ی مجری طرح مجتمع کشتارگاهی صنعتی زابل
* دبیر اتاق فکر جهادکشاورزی سیستان و بلوچستان
* عضو انجمن توسعه ی روستایی ایران
* رتبه ی یک مشاوره در گروه توسعه ی روستایی سازمان نظام مهندسی کشاورزی و منابع طبیعی
* مؤلف سه عنوان کتاب منتشر شده، دو عنوان کتاب در دست تألیف و ده ها مقاله ی علمی

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها

۰۹:۵۲۰۱
مرداد

تولیداتی که با حسرت دامداران سیستانی، بر زمین ریخته شد.

به قلم عباس نورزائی

در خبرهای این هفته، صحنه هایی از تجمع اعتراضی دامداران سیستانی جلوی مدیریت جهادکشاورزی شهرستان زابل، قلب هر بیننده ی ایرانی را جریحه دار می کرد.

زندگی در سیستان توأم با دست و پنجه نرم کردن با طبیعتی خشن است. سیستانی که نزدیک به دو دهه، خشکسالی را پشت سر گذاشته، زوزه ی روح آزار بادهای یکصد و بیست روزه، همراه با ریزگردها و هجوم شن های روان، ، مزید بر علت است.

در سال جاری اندک آبی در هیرمند جاری شده، کشاورزانی که به مرور زمان، تجربه ی معیشت آموخته اند، دامداری های خرد خود را رونق داده و هر کدام مقادیری شیر تولید کرده است و یا به فراخور حال، تعدادی گوسفند و گوساله پروار و آماده ی کشتار کرده اند.

در شرایطی بسیار سخت، به فرموده ی جلودار انقلاب، با نگرش به اصول اقتصاد مقاومتی، چشم به دست کدخدای دهکده ی جهانی نداشته اند، خود دست بر زانو گرفته، توکل به خدای شان نموده و تولیداتی را در مقام اقدام و عمل، عرضه داشته اند.

درست هنگامی که باید دولت محترم، برنامه های اقدام را اجرا کند، کارخانجات شیر منطقه به هر دلیل که «عدم حمایت دولت» در رأس این دلایل است، تعطیل شده و برای خرید دام های پرواری مردم نیز هیچ برنامه ای در دست ندارد.

شیر و گوشت، به راحتی و بدون هیچ ابایی از خارج از کشور توسط عده ای ویژه خوار وارد می شود و با ورود هر لیتر شیر یا هر کیلو گوشت، زندگی خانواری از مرزنشینان سیستانی، بر باد می رود.

به راستی ما اگر جای دامداران سیستانی بودیم، جز کبریت کشیدن به جان  و مال مان، راه دیگری باقی می ماند؟


چه باید کرد؟

- ستاد رفع موانع توسعه ی استانداری، موانع پیش پای این تولید مردم محور، را شناسایی و استاندار محترم، دستور مؤکد برای حل مشکلات فراروی تولید کنندگان صادر فرمایند.

- کارخانجات شیر استان، با قیمت تضمینی شیر را از دامداران خریداری نمایند.

- وجوه مربوط به شیر خریداری شده، در بازه ی زمانی معقولی به دامداران پرداخت شود.

- تسهیلات، تخفیفات و معافیت های  لازم برای پرواربندان صنعتی و دامداران سنتی، توسط دولت پیش بینی شود تا گوساله و بره ی مورد نیاز برای پروار را به قیمت مناسب، وارد کنند.

- تسهیلات لازم و روان سازی فرآیندهای مشکل ساز و پیش پای دامداران برای پرواربندی، از جمله تأمین علوفه ی یارانه ای و تأمین وام هایی با کارمزد کم و دوره ی پرداخت بالا، فراهم شود.

- دام پرواری با قیمت مناسبی توسط دولت خریداری، کشتار و بسته بندی شود تا واحدهای صنعتی وابسته نیز رونق گیرند.

- سازمان محترم دامپزشکی، فرآیندهای طولانی. و وقت کش و. مقررات دست و پاگیر و بعضاً غیر ضرور را اصلاح نموده و بستر تولید را فراهم تر نماید.

- مدیران محلی، مردم و تولید را از خود دانسته، به رفتارهای دوگانه، تحکمی و بعضاَ غیر مسئولانه ی خود پایان دهند و به فرمایش حضرت امام(ره)، که فرمودند: «مردم، ولی نعمت ما هستند»، باید به درد دل آنها توجه کرد تا با اهمال کاری ادارات محلی، مجبور به انجام رفتارهای غیر معقول نشوند.

عباس نورزایی
۰۹:۴۶۰۱
مرداد

تجلیل از وزارت نیرو برای اعتلای جایگاه آفتابه در زاهدان

به قلم: عباس نورزائی

آفتابه، نشانه‌ی نبوغ ایرانیان است که وسیله‌ای برای انتقال و ریختن آب و برای اولین بار توسط ما ایرانی‌ها در دوره‌ی هخامنشی اختراع شد. از آفتابه برای شستن‌های متفاوت استفاده می‌کردند، از شستن دست و صورت تا باسن و ماتحت دیگر. 

نام آفتابه، دگرگون‌شده‌ی واژه‌ی آب‌تابه است. وقتی اسکندر مقدونی برای اولین بار در 2300 سال قبل به ایران آمد از دیدن آفتابه متحیر شد و دستور داد تعدادی از این آفتابه‌ها را به مقدونیه ببرند و از آن، مشابه‌سازی کنند. اما بدبختانه یا خوشبختانه اسکندر فوت کرد و دنیای غرب برای همیشه از نعمت آفتابه محروم شد.

در دهه‌ی پنجاه که در روستاهای سیستان و بلوچستان، زندگی می‌کردم، آفتابه‌ای مسی داشتیم، بعدها چدنی و این اواخر آفتابه‌های پلاستیکی، جای همه‌ی انواع آفتابه را گرفت. در یکی از مأموریت‌هایم به شهر زرنج افغانستان، متوجه شدم، حجم انبوهی از صادرات مرز میلک، به همین وسیله‌ی تاریخی، اختصاص دارد، دیروز هم وقتی به یک پلاستیک‌فروشی برای خرید این یار دیرین زندگی، رفته بودم، فروشنده از رونق فروش آن در شهر زاهدان، گزارش می‌داد و بسیار خرسند به نظر می‌رسید.

خیلی از وسایل و ابزارهای مورد استفاده‌ی قدیمی، به سرعت با تغییرات تکنولوژیک، به موزه‌ها و یا به تاریخ سپرده شدند و از رونق افتادند و دیگر کسی به آن‌ها به گوشه‌ی چشمی نگاه نمی‌کند، آیا در خیابان‌های شهر، اثری از درشکه، خرگاری، الاغ و ... برای حمل بار یا مسافر دیده می‌شود؟

اما به همت وزارت نیرو، در مدیریت بهینه‌ی انتقال و توزیع آب شهری، قریب به دو ماه است در شهر زاهدان، با ریاضت اجباری در مصرف آب مواجهیم. هر چه مضایق آب بیشتر می‌شود، بر منزلت این وسیله‌ی حیاتی، در خانواده‌ها افزوده می‌گردد.

در این دو ماه، مسئله‌‌ی اصلی خانواده‌، کمین نشستن در انتظار آبدار شدن لوله‌های شهر شده، شیر را که باز می‌کنیم، فاقد آب است، حالا نوبت به زور زدن و خشک کار کردن پمپ می‌رسد، ناکاری‌اش را که به اثبات می‌رساند، سروقت تانکر هزارلیتری می‌رویم، کیفیت آب به گونه‌ای است که ما در منزل با سه نوع آب، زندگی می‌گذرانیم، آب معدنی برای شرب، آبی که از فروشگاه‌های تصفیه‌ی آب در شهر با گالن می‌خریم و برای چای و شربت و آبمیوه استفاده می‌کنیم و نهایتاً مثلاً بهداشتی که یک وزارت عریض و طویل، انتقال، تولید و توزیع می‌کند برای استحمام.

اما برای دوش گرفتن و حمام کردن، قدیما به گرمابه‌های عمومی در شهر، مراجعه می‌کردیم، گرمابه‌ها دیگر وجود خارجی ندارند. باید به اقوام در گوشه‌های دیگر شهر زنگ بزنیم و برای استحمام، هماهنگی شود. به هر حال یک جوری حل می‌شود.

اما سرویس‌ها دیگر بهداشتی نیست، این‌جا حاکم مطلق، همین وسیله‌ای است که به‌رغم تغییرات تکنولوژی، توانسته هم‌چنان به همت وزارت نیرو، جایگاه خود را در ساختمان‌های لوکس و پیشرفته‌ی امروزین زاهدان، حفظ کند.

از وزارت نیرو بابت توجه ویژه به این نشانه‌ی نبوغ ایرانیان، تشکر می‌کنیم.

 

عباس نورزایی
۰۹:۴۲۰۱
مرداد

آیا دولت تدبیر، از جهادگران بازنشسته‌ی جهادکشاورزی استان، با حربه‌ی تأخیر در پرداخت پاداش پایان خدمت، انتقام پاکدستی‌شان را می‌گیرند؟

به قلم عباس نورزائی

 

با فرمان امام راحل، جوانان دلباخته‌ی اسلام، به صورت خودجوش، حلقه‌های سازندگی روستاها را تشکیل دادند. قریب به دو دهه، تلاش و جهاد شبانه‌روزی آنان، روستاهای استان را از خدمات هدف(عمران روستایی)، برخوردار کرد و این مدال افتخار، در لوح تاریخ، به گردن آنان برای همیشه، آویخته شد.

برق‌رسانی، آب‌رسانی، جاده‌سازی، بهسازی و اجرای طرح‌های هادی روستاها، آبخیزداری، رونق بخشیدن به صنایع‌دستی و روستایی، دامپروری و کشاورزی و ارائه‌ی صدها خدمت دیگر در جبهه‌های سازندگی، دستاورد دل‌سپاری به فرمان رهبری عارف و مدیریت و فرهنگی جهادی، نشأت گرفته از زلال دین حنیف محمدی بود.

آنان نه تنها در جبهه‌های سازندگی این استان، به‌رغم وجود مخاطرات عدیده، از همه‌ی وجود خود و خانواده‌‌ی‌شان مایه گذاشتند و بیش از چهل تن از آنان نوشینه‌ی شهادت بر لب گذاشتند، بلکه حضور مداوم و پویا به عنوان یکی از ارکان دفاع مقدس در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل داشتند و مدال افتخار لقب‌گیری «سنگرسازان بی‌سنگر» را نیز از حفّار چشمه‌ی انقلاب اسلامی، برای ابد دریافت کردند.

 

پاداش جهادگران

حالا بیش از سی و هشت سال از آن آغاز مخلصانه و ادامه‌ی پربار و کم معونه‌ی تلاش جهادگران، می‌گذرد. اغلب آنان، سالمندانی هستند که بر خلاف خیلی‌ها، به زندگی خود و رونق دادن به آن، به دیده‌ی حقارت نظر داشته‌اند و امروز به شدت و بیش از هر فرد دیگر، نیازمند یاری دولت‌مردان و متولیان این کشور هستند.

اغلب با حقوق‌های حداقلی بازنشستگی، بازنشسته شده‌اند، تعدادی از فرزندان‌شان به دلیل رکود اقتصادی حاکم و ناتوانی دولت در جذب آنان، هم‌چنان بر سر سفره‌ی پدرباقی‌مانده‌اند. هزینه‌های سرسام‌آور زندگی، این ایثارگران جهاد و تلاش  را فرسوده کرده است، خیلی از آنان به دیار باقی شتافته‌اند، اما آنان که به حسب ظاهر زنده‌اند، نیز مردگانی متحرک هستند، چرا که حاصل سی و اندی سال پاداش مادی پایان خدمت و مانده مرخصی باقی‌مانده‌ی آنان از سال 1393 تا کنون، معوق مانده و پرداخت نشده است.

 

وعده‌های دروغین و دفع‌الوقت کردن مسئولین

در سال 1393 تا لحظه‌های انتهایی سال، مدیران استانداری و جهادکشاورزی، بالاتفاق از پرداخت قریب‌الوقوع مطالبات جهادگران سخن گفتند، اما در سال مورد نظر، ریالی به آنان پرداخت نشد.

در سال 1394، درصد اندکی(یک دهم)، برای ساکت کردن و دم برنیاوردن آنان، صدقه داده شد و از ابتدای سال 1395 نیز جهادگران بازنشسته را همواره با وعده‌های حساب نشده، دروغین و غیرمسئولانه‌ به فصل کمبوزه و خیار، احاله می‌شوند.

انتقام خلق الگوی پاکدستی و اخلاص در عمل

با توجه به اینکه با تأخیر ماهیانه‌ی رقم پاداش، ارزش حال مطالبات آنان، به میزان نرخ تورم سالیانه، کاهش یافته و می‌یابد، خیلی از جهادگران استان، با این سئوال روبرو هستند که:

«آیا از این ایثارگران جبهه‌های سازندگی و دفاع استان و فرزندان جهاد امام راحل(بنابه تعبیر خود ایشان)، انتقام خلق الگوی پاکدستی و اخلاص در عمل، گرفته می‌شود؟»  

عباس نورزایی
۰۶:۱۱۱۱
خرداد

پژوهشگری مصمم در عرصه ی «اقدام و عمل» برای معرفی و توسعه ی گیاهی مؤثر در کاهش قند خون بیماران دیابتی


مهندس عباس نورزائی، کارشناس ارشد مهندسی کشاورزی(گرایش توسعه ی روستایی)، پس از برگشت از یک فرصت مطالعاتی در کشور چین، دست به قلم شد و یافته های خود از این کشور و مطالعات انجام شده بر روی یک گیاه دارویی را تبدیل به کتابی کرد که با عنوان «کارلا، مؤثرترین گیاه در درمان دیابت » توسط انتشارات نصوح اصفهان، چاپ و در تیراژ ۴۰۰۰ جلد، منتشر شد و با استقبال مردم ایران روبرو گردید به گونه ای که دیگر نسخه ای از آن در کتابفروشی ها یافت نمی شود.

گیاه موموردیکا کارانتیا، نوعی خربزه است که به خربزه، خیار و کدوی تلخ، در دنیا مشهور است. میوه ی این گیاه، تلخ است و خاصیت کاهش قند خون و تنظیم میزان کلسترول بدن، توسط این گیاه دارویی اثبات شده است.

این گیاه، برای اولین بار، توسط این مهندس توسعه ی روستایی که از مدیران ارشد سازمان جهادکشاورزی استان سیستان و بلوچستان بوده، به جامعه ی کشاورزی ایران، معرفی شده است.

تنها مرجع و منبع اطلاعات مربوط به کاشت، داشت و برداشت این گیاه، مهندس نورزائی است و در این خصوص تا کنون دو اختراع نیز به ثبت رسانده است.

چند پایان نامه ی کارشناسی ارشد تا کنون، با هدایت و راهنمایی ایشان به سرانجام رسیده و دانش ایرانیان را در مورد این گیاه، توسعه داده است.

این روزها، او از سراسر ایران، نامه های الکترونیکی، پیام های فراوانی در فضای مجازی و مراجعین بی شمار حضوری دارد که از او کتاب، بذر، میوه، فرآورده های دارویی این میوه را مطالبه می کنند و یا مشاوره هایی برای کاشت، مصرف و تولید این گیاه نیاز دارند.

او نام این میوه را برای ایرانیان، «کارلا» گذاشته است چون نزدیکترین نامی است که در هندوستان استفاده می شود، اما او می گوید می توانستم نام خودم را بر روی این میوه بگذارم ولی حالا در ایران، هر جا نامی از این میوه به میان می آید، نام عباس نورزائی، با آن عجین است.

او ابتدا این گیاه را در یکی از مزارع شهرستان کنارک کاشت، سپس با راهنمایی او در ایستگاه تحقیقات کشاورزی زهک کاشته شد، تعدادی از کشاورزان سیستانی هم در مزرعه و هم در گلخانه کاشتند، بعد به شهرستان های ساری، رامسر، کرج، قزوین، بوشهر، مشهد، استهبان، فیروزآباد فارس رسید و تقریباً در سطح کشور فراگیر شده است.

وی مقادیری از میوه ی خرد شده و پودر میوه را برای پزشکان طب سنتی در تهران، قم، ساری و اصفهان فرستاد تا به بیماران دیابتی تحت معالجه تجویز کنند، همه ی آنان نتایج مثبت حاصله را اعلام کردند.

در اقدامی دیگر، مقادیری از میوه را به انجمن حمایت از بیماران دیابتی فرستاد و انجمن یاد شده توافق کرد میوه و فرآورده های آن را از طریق شبکه ی فروشگاه های محصولات رژیمی به فروش برساند.

عملکرد این گیاه، در منطقه ی سیستان، ۱۷/۵ تن در هکتار است که در نوع خود بی نظیر می باشد و می تواند با توجه به مشکلات سیستان، درآمدزایی خوبی برای کشاورزان این خطه داشته باشد.

عباس نورزایی
۰۷:۱۴۲۱
مهر

سلام بر همه ی آنانی که دل در گرو فرهنگ غنی و دیرپای سیستان ورجاوند دارند.

تبلور انسجام سیستانیان، از نقطه نقطه‌ی ایران سرفراز، همایش فرهنگ و ادب است که به همت نیک مردان سیستانی، در مرکز ایران زمین، ظهور یافت و رسم دیرینه‌ی سیستانیان فرهنگ‌مدار را سرزندگی بخشیدسرآمدان این دیار را دور هم جمع کرد تا دیدگان بینا و تیز سیستانی‌تباران، یک‌بار دیگر به‌هم دوخته شود و افقی نو، جرقه‌اش بر افکار پایتخت‌نشینان، جهیدن گیرد.

این همایش، صرف نظر از این‌که در کوتاه مدت، نتیجه‌ای داشته باشد، که داشته، زمینه‌ساز این تفکر است که «باید خودمان را در احیاء مجد و عظمت سیستان، باور کنیم»، «باید همه‌ی گروه‌ها، همه‌ی افکار، چراغ‌های‌شان را یک‌جا جمع کنند تا آینده‌ای روشن‌تر، پیش پای سیستان، ترسیم شود».

این کم‌ترین خادم سیستانیان، گرچه سعادت حضور و قرارگیری در لمعات منتشره از همایش را نداشتم، اما همواره از مسیر دوستان حاضر، مترصد اوضاع و اخبار همایش بوده‌ام و خبر خبر واصله، نشاطی برتر برایم می‌آفرید.
به عنوان کم‌ترین خادم، از عموم برگزارکنندگان همایش، از سیستانیان گلستانی، از عزیزان تهران‌نشین، از متصدیان رسانه‌های واقعی و مجازی که قبول زحمت کرده، دل به روح حاکم بر همایش داده‌اند، هنرمندان و بزرگان فرهنگ و ادب سیستان که رنج سفر تحمل کرده، بدان‌جا رفته‌اند و مایه‌ی امید و برکت برای جوانان آینده‌ساز ما شده‌اند، به‌نهایت، سپاسگزارم.

از ذات حق و تحول‌آفرین، برای همه‌ی عزیزان، آرزوی توفیق و چشیدن طعم آبادانی دوباره‌ی سیستان گران‌مایه و استمرار آن در تارک ایران بزرگ و مقتدر را دارم. 

ارادتمند همه‌تان- عباس نورزایی

 

عباس نورزایی
۱۷:۱۱۱۵
مهر

چنین بودم

روستای آبادی داشتیم، آب هیرمند جاری بود، زمین‌های مرغوبی داشتیم، گندم، جو و یونجه می‌کاشتیم، محصول خوبی نیز عایدمان می‌شد، اما من با همه‌ی مشکلاتی که داشتم یک قطعه زمین را به باغ انگور اختصاص داده بودم، انگور یاقوتی، فخری، چَشِ‌گو، شصت‌عروس و سنگک، به وفور در این باغ، یافت می‌شد. یک رمه‌ی گوسفند داشتم، بالغ بر پانصد رأس، که از علوفه‌ی اطراف روستا، علوفه‌ای که خودمان می‌کاشتیم، پس‌چر مزارع و کاه حاصله از مزارع گندم و جو، تعلیف می‌شدند، بره‌زایی و دوقلوزایی خوبی داشتند. 15 رأس گاو سیستانی داشتم، شیر پر چرب خوبی می‌دادند و روغن و مسکه، ماست و دوغ فراوانی دور و برم پیدا می‌شد.

این شرایط به من اجازه داد به‌رغم دور بودن مدارس، در سال‌های قبل از انقلاب، پسرهایم را به مدرسه بفرستم، با همین محصولات کشاورزی و قناعتی که بر نوع خانوارهای سیستانیِ چون من، حاکم بود، آن‌ها را دکتر و مهندس کردم، آن‌ها در شهرهای دیگر اشتغال یافتند و هرکدام منشأ خدماتی در جامعه شد.

فرزندان من، بین همکاران خود، با یک سر و گردن افتخار، آنان را به گذراندن اوقات‌فراغت در این دیار و روستای ما، دعوت می‌کردند، موقع رفتن هم، چند نان تافتون زابلی، که از بوی آن، به یاد بهشت‌برین می‌افتادیم، مقداری گوشت گوسفند، روغن حیوانی و مسکه، تخم‌مرغ محلی، به عنوان سوغات به شهر می‌بردند و نوه‌های من نوش‌جان می‌کردند و من و همسرم، از این خدمت، لذت می‌بردیم، نه تنها من و خانواده‌ام، این چنین وضعی داشتیم، بلکه اغلب همسایه‌ها و روستاییان دیگر نیز از زندگی خود راضی بودند.

 

چنین هستم

حالا نوزده سال است، شومَّکِ خشک‌سالی بر سر ما خیمه زده، آبی نیست، یا اگر هست، کم است و همان هم به وقت نیاز زمین و گیاه، نیست، سال به سال، مساحت زمین زیرکشت، کم‌تر شد، با زحمت و مخارجی بیشتر از وُسعَم، چاهکی زدم، فقط کفاف آب خوردن دام‌هایم را می‌کند، اندکی هم برای کاشت علوفه و دیگر هیچ.

باغ انگور، به کلی خشکیده و اثری از آن هیمنه ‌و سرسبزی نیست، مجبور شدم، هر شش ماه، یک گاو را بفروشم و مخارج زندگی‌ام را تأمین کنم، گاوی در بساطم نمانده است. گوسفندان را هم طی نوزده سال خشک‌سالی، آرام‌آرام فروختم، تنها 25 رأس باقی‌مانده بود.

خیلی سماجت به خرج دادم که در روستا بمانم. روستای ما به همت نظام جمهوری اسلامی و به ویژه جهادسازندگی، جاده داشت، آب شرب بهداشتی و برق داشت، از این جهت مشکلی نداشتم، اما نبود آب برای کشاورزی، بر من فایق آمد و بساطم را جمع کرده، به شهر زابل مهاجرت کردم. این‌جا با کمک‌های فرزندانم، با مشقت روزگار می‌گذرانم.

هجران آن سال‌های آباد، مزارعی که برق خوشه‌های زرینش، همه‌ی پلشتی‌ها را از زندگی ما دور می‌کرد، همواره تاب و قرار را از من می‌گیرد، انگار دیوارها، جدول‌ها، آسفالت خیابان‌ها، لامپ‌های نورانی و تبلیغات مغازه‌های شهری، چون اژدهای دوسر، برای بلعیدن من دهان باز کرده‌اند.

با زوزه‌ی باد، نفسم می‌گیرد، احساس می‌کنم، زیر دندانم، ذرات خاک غِژ‌غِژ می‌کنند، دل شب، ناخواسته برمی‌خیزم، نفسم تنگی می‌کند، غبار ریزی را تنفس کرده‌ام، روی صورتم را می‌پو‌شانم، احساس گرما می‌کنم، حالا می‌خواهم بخوابم، کابوس می‌بینم.

با وجود کهولت سن، خیلی سرحال و قِبراق بودم، حالا احساس می‌کنم، در این عالَم، کسی نیستم، دستانم‌بوی بخشش نمی‌دهد، محیط زندگیم، روح کسی را نشاط نمی‌بخشد.

چندی است، در شهر، زندگی می‌کنم، پشت خانه‌‌ی مسکونی‌ام، حیاطی دارم، اندک گوسفندان باقی‌مانده را، به صورت دستی تعلیف می‌کنم، این‌ها اندک آبروی مادی من است که وقتی فرزندان و نوه‌هایم آمدند، ذره‌ای از آن دوران شکوه سیستان را بر سفره‌ام بگذارم، یا به عنوان هدیه، به آنان بدهم.

 

با من چه کردند

امروز صبح، سراغ‌شان را گرفتم تا به آن‌ها آب و علف بدهم، 25 رأس گوسفند، غیب‌شان زده، اوضاع را بررسی کردم، از خیابان پشت، با یک ماشین، آمده‌اند و همه‌ی احشام باقی‌مانده را به سرقت برده‌اند، زانوانم، سستی می‌کند. نه از فراغ احشام و از دست دادن آن‌ها، از شرمنده بودن در مقابل چشم فرزندان و نوه‌هایم که فردا به دیدنم می‌آیند.

به کلانتری مراجعه کردم، گزارش کردم، به یکی از مسئولین سیاسی و امنیتی شهر، شِکوِه کردم، او هم از کلانتری مربوطه، شِکوِه داشت. خدایا این درد را دیگر با چه کسی واگویه کنم؟

… می‌گویند و می‌بینم آب نیست، کشاورزی نیست، صنعتی نیست، کار نیست، کسب و کار و دکان‌داری، رونقی ندارد، جوان‌ها معتاد شده‌اند، یا آنان که معتاد هم نیستند، بعضی به خاطر نیازشان، دست به دزدی اموال مردم می‌زنند. فحشاء و بدکاری هم زیاد شده، در چنین شرایطی زندگی بسیار سخت است.

فرزندانم می‌گویند به شهرستان‌های محل زندگی آن‌ها کوچ کنم، رفتن همانا و بیماری‌های روانی همانا، مانده‌ام چه کنم؟

دولت‌مردان این کشور، دلسوزان این دیار رحمانی، غیورمردان سیستانی، می‌خواهم در سیستان بمانم، اما شما به من بگویید، چگونه؟

عباس نورزائی

عباس نورزایی
۱۶:۴۷۰۸
مهر

شهر زاهدان و اغلب شهرهای استان، روز عید قربان، شاهد صحنه‌هایی مغایر با اصول و ارزش‌های دینی، مغایر با فرهنگ عمومی، ناقض طهارات و بسیار زننده، غیربهداشتی و به شدت ناامن در خیابان‌ها و میادین خود می‌باشند.

مردم با توجه به اعتقادات دینی خود، هر خانواده به فراخور حال، یک، یا چند رأس، عموماً گوسفند را از اماکن عرضه‌ی دام خریداری می‌نماید و در روز عید، به روش‌های مختلف، اما بیشتر غیربهداشتی و گاهی به دلیل عدم آگاهی، غیرشرعی، ذبح و بخشی از آن را به فقرا، بخشی را به خویشاوندان و بخشی دیگر را خود، مصرف می‌کنند.

 

مشکلات فرارو

مشکلات فراوانی در این خصوص فراروی مردم می‌باشد:

1-‌ محل عرضه‌ی دام: در حواشی شهر، میادین، فضاهای باز کنار خیابان‌ها، دام به وفور عرضه می‌شود. این محل‌ها به شدت در معرض آلودگی‌ قرار می‌گیرد. ایجاد میدان خرید و عرضه‌ی دام، در شهری مثل زاهدان، رسماً پیگیری شده است، اما چگونگی مکان‌یابی و امکانات و تجهیزات و مسیر آن، موجب عدم استقبال خریداران و عرضه کنندگان دام شده است.

2-‌ محل ذبح دام: از همه بدتر، ذبح دام است که در نقطه نقطه‌ی این شهرها، در حیاط منازل، داخل حمام آپارتمان، داخل خیابان، پیاده‌روها، کوچه‌ها و اندکی نیز در کشتارگاه‌ها، ذبح می‌شود. به گونه‌ای که روز عید قربان بلکه تا دو سه روز بعد از آن، رنگ کف خیابان، قرمز می‌شود. خونابه‌ها، شیرابه‌های محتوای شکمبه، تکه‌هایی از چربی و امعاء و احشاء دام، در جداول، جاری گشته و بوی متعفن آن شهر را فرا می‌گیرد و تا چند روز، محلی برای تجمع حشرات می شود و خدای ناکرده، با وزش باد، پودر حاصله از این معجون به مشام مردم بی‌گناه می‌رود..

3- گران‌فروشی دام: اغلب چوب‌داران و عرضه‌کنندگان دام، گوسفندان را از عشایر و دامداران روستایی از شهرهای استان یا استان‌های همجوار، به قیمتی نازل خریداری می‌کنند و بدون توجه به تناسب میزان گوشت دام، به اصطلاح چَکّی به مردم با قیمت‌های بالا می‌فروشند، بنابراین یکی از دغدغه‌های مهم مردم، در این ایام، این است که سرشان کلاه نرود و دامی سبک وزن را به قیمتی سنگین، خریداری نکنند.

از سویی تعداد زیادی از مردم، از پس تأمین هزینه‌های غیرواقعی خرید دام برنمی‌آیند و فرزندان آن‌ها در این مسابقه‌ی گوشت‌خواری، دچار پیامدهای روانی موضوع می‌شوند.

4-‌ شناسایی فقرا: مردم، اغلب در شهرها، مواجه با عدم شناسایی فقرای واقعی و مستحق می‌باشند و بنابراین، آن بخش از گوشت که باید بین فقرا تقسیم کنند، به افرادی داده می‌شود که بعضاً فاقد این ویژگی هستند.

5- روش ورود نهادهای حمایتی: کمیته‌ی امداد امام(ره)، همه ساله از طریق رسانه‌ها، اعلام می‌دارد که آمادگی برای دریافت و توزیع گوشت نذری را دارد، اما هرکس، به هرنحوی، در هرجایی کشتار انجام داده، از او گوشت را تحویل می‌گیرند، چه بسا این گوشت‌ها، آلوده باشند و هیچ کنترلی نیز روی آن صورت نگرفته باشد.

 

پیشنهاد طرح

با توجه به مشکلات اشاره شده، پیشنهاد می‌شود:

1-‌ همه ساله، با برنامه و آمادگی همه ‌جانبه، کمیته‌ی امداد امام(ره)، در هر شهرستان، اکیپ‌هایی برای خرید انبوهیِ دام از دامداران و عشایر تشکیل دهد، سازمان امورعشایری، جهادکشاورزی و دامپزشکی نیز با آنان همکاری لازم را بنمایند.

2-‌ دام به قیمت مناسبی خریداری شود. چون دام به طور مستقیم از دامدار خریداری می‌شود تعداد دام نیز زیاد است، قدرت چانه‌زنیِ خرید، بالا می‌باشد و قیمت خرید، مناسب خواهد بود.

3- دام‌های خریداری شده را در میادین عرضه‌‌ی دام که در محل‌های استاندارد قرار دارند، نگهداری نمایند و به تعداد، دام‌ها را به مرور به سالن‌های انتظار کشتارگاه‌ها روانه کنند.

4- دام زنده را پس از انتخاب با قیمتی مناسب‌تر از بخش خصوصی، در سالن انتظار کشتارگاه‌ها، به مردم عرضه کنند. مردم اگر اختلاف قیمت این دام با قیمت سایر توزیع‌کنندگان، معنی‌دار باشد، از کمیته‌ی امداد امام(ره)، خریداری می‌کنند.

5- به هنگام فروش دام به قیمت ارزان‌تر، با مردم قرار کنند که دام در کشتارگاه، به روش کاملاً بهداشتی و شرعی ذبح می‌شود و حداقل یک‌سوم آن که سهم نذورات برای فقرا است، کمیته‌ی امداد برداشته و مابقی را تحویل می‌دهد. همچنین برای این‌که افراد، درصدی بیشتر از این را هم به کمیته ، تحویل دهند، تبلیغ شود.

6- گوشت‌های کاملاً بهداشتی و ذبح شرعی را کمیته‌ی امداد، بسته‌بندی و در اختیار مستمندان و فقرا قرار دهد.

 

نتیجه‌ی اجرای طرح

ملاحظه می‌شود با این اقدام:

محل عرضه‌ی دام، محل ذبح دام، قیمت فروش دام، شناسایی فقرا و شیوه‌ی عمل نهادهای حمایتی، به طور کامل، سامان مناسبی یافته، شهرها و سلامت مردم نیز به خطر نمی‌افتد.

با توجه به تبعات و هزینه‌های مشتق شده از رفتارهای فعلی این امر، استانداری‌، می‌تواند از اعتبارات بهداشتی و یا یارانه‌ای، برای انجام این امر به کمیته‌ی امداد کمک کند و سازمان‌های دیگر را نیز به همکاری با این فعالیت مهم، فراخواند.

عباس نورزائی

عباس نورزایی
۰۹:۲۴۲۹
مرداد

چرخه‌اى از فرسایش و رسوب، در کاسه‌ى زمین‌ریختی سیستان، همواره‌ى تاریخ، خودنمایی می‌کند. هیرمند، که از پر آب‌ترین رودخانه‌های افغانستان و ایران است و به دلیل همان عظمتش، در افغانستان، دریای هلمند خوانده می‌شود، رسوبات خود را از مسیری به طول 1100 کیلومتر، تقدیم دشت سیستان و عرصه‌ى قریب به پانصدهزار هکتاری دریاچه‌ى هامون می‌کند.

شرح درد تولد نوزاد هامون

شاخه‌های رودخانه و انهار بزرگ، به محض این‌که به هامون می‌ریزد، تغییر نام می‌دهد و به اصطلاح تختک‌نشینان هامون، به «رونگ»، نامیده می‌شود و دو طرف رونگ‌ها در بعضی از نقاط، محلی برای  انباشت ماسه شکل می‌گیرد که به آن «ریگ» می گویند. رونگ‌ها، مسیرهایی هستند که نسبت به عرصه های دو طرف در دریاچه، گودتر می‌باشند، به همین دلیل، حالت تونلی برای بادهای موسمی محسوب می‌شوند و در چنین محل‌هایی، باد کانالیزه شده، شدت می‌یابد، ماسه‌های روانی که از مسیری طولانی با آب، همراه شده‌اند، به دلیل آرام گرفتن در عرصه‌ى کم‌شیب هامون، در کرانه‌های رونگ‌ها، جاخوش می‌کنند اما بادی که در این تونل می‌افتد، با تازیانه‌های وحشت، ریگ‌ها(ماسه‌بادی‌ها) را بر داشته، به جریانی معکوس می‌اندازد، اندکی که مسیر آمده را طی کرد، به مزارع و منازل روستاییان و شهروندان، جاده‌ها، کانال‌های آبیاری و خلاصه همه‌ى نقاط می‌رسد و حیات را مختل می‌سازد.

آب هیرمند در مواقع سیلابی، علاوه بر ماسه‌ها، رسوبات ریز‌دانه‌ای را نیز که در خود حل کرده، به همراه دارد که در تلاطم آب محوند و خود دلیل گل‌آلودگی سیلاب محسوب می‌شوند، اما وقتی هامون زایمان می‌کند، این‌ فرونهشته‌ها، همه‌ى عرصه را در بر می‌گیرند و تنها زیر آب، رطوبت خاک و یا در پناه ریشه‌ى گیاهان آرام می‌گیرند.

نبود یا کمبود هر کدام از این سه آرام بخش در هامون، موجب می شود تا با سوز تازیانه‌ى باد، وحشت، سراسر وجود ریزدانه‌ها را فرا گیرد، صدها متر به هوا رفته و صدها کیلومتر از سرزمین کشور ما و کشورهای دیگر را در بر گیرند، زندگی انسان‌ها را مختل نمایند و نوای نکبت و بدبختی و آوای کوچ به نقاط دیگر برای مردم مجاور دریاچه سر دهند.

در چنین شرایطی است که وجود گیاهان آبزی و کنار آبزی، اهمیت چندباره‌ى خود را نمایان می‌سازد. گیاهانی که به صورت طبیعی در اکوسیستم خود، استقرار یافته و رشد می‌کنند و تثبیت می‌گردند، برای ما امری ساده و طبیعی و بدون خرج به نظر می‌آیند، اما وقتی امکانات را برای کاشت دستی و ایجاد همان اکوسیستم به صورت مصنوعی بسیج می‌کنید، تازه متوجه می‌شوید که با میلیاردها تومان هزینه و ده‌ها سال زمان، اندکی از آن را نیز نمی توانی احیاء کنی.

در حال حاضر، هامون بسان پیکر نیمه‌جانی است که مغضوب انسان‌نماهایی قرار گرفته که یا مستقیماً آب را به روی آن قطع می‌کنند، یا به دلیل برنامه‌ریزی‌های غلط، به طبیعت آن لطمه می‌زنند، یا با طمع‌ورزی برای سودی آنی در عرصه‌ی آن، مرکب آهنین، جولان می‌دهند و یا به دلیل ساده‌انگاری و بی‌احتیاطی، در آن آتش روشن نموده، هکتارها از درختان جنگلی و بوته‌های مرتعی آن را همه ساله به آتش می‌کشند و یا مسئولینی که بر کرسی ریاست تکیه زده، در مقابل جان میلیون‌ها جاندار گیاهی و حیوانیِ این عرصه، احساس مسئولیت نمی‌نمایند یا اگر می‌کنند، رده‌های بالاتر آنان که کوس رسوایی‌شان در جنگل‌های شمال اخیراً در کلاله، چندی پیش در ایلام و نقاط دیگر، گوش آفاق را کر نموده است، از آنان حمایت و پشتیبانی مالی و برنامه‌ریزی نمی‌کنند.

آخرین آتش‌سوزی در سیستان، روز گذشته در جنگل 60 هزار هکتاری لورگباغ در شهرستان نیمروز به وقوع پیوست و متأسفانه به گفته‌ی فرماندار این شهرستان، نزدیک به بیست هکتار جنگل ذی‌قیمت، طعمه‌ی حریق گردید و عمق فاجعه زمانی رخ نمود که مردم و عواملی که قصد اطفاء حریق را داشتند، با دست خالی وارد حیطه‌ی اقتدار آتش شدند و با استفاده از سرشاخه‌ی درختان به روش بدویان و کمک مردم، آتش را مهار کردند.

شبهه: آتش زدن عمدی عرصه‌های هامون، امری عادی و مسبوق به سابقه است.

 

IMG-20150820-WA0003

عرصه‌ی هامون بسته به موقعیتش، بخشی دارای آب عمیق، بخشی نیزار، قسمت‌هایی لویی، اشک، تزگ و بونی‌زار بوده است. عرصه‌های لویی را پس از خشک شدن سالیانه، به طور عمدی مردم آتش می‌زدند تا در سال بعد جوانه‌های تازه‌ی لویی رویش کند و الیاف‌های خشک لویی، دریا را پر نکند. اما هیچ زمانی درختان گز و بوته‌های مرتعی را آتش نمی‌زده‌اند.

IMG-20150820-WA0002

عواقب آتش‌سوزی جنگل

آتش‌سوزی، علاوه بر نابودی درختان جنگل و پوشش مرتعی، سبب به هم خوردن اکولوژی گردیده و حیات جانوران را نیز به مخاطره می‌اندازد، کما این‌که شاهدان نقل کرده اند، تعدادی خوکچه به نقاط دیگر متواری شده‌اند و هزاران حیوان ریز و درشت دیگر و پرندگان، مأوای خود را از دست داده‌اند.

آتش سوزی، ترکیب گونه‌های گیاهی عرصه را مختل نموده و سبب تضعیف پایداری گـونه‌های نادر و ذخایر ژنتیکی می‌شود و چند سال پس از وقـوع آتش‌سوزی در این منطقه، ممکن است، گونه‌های مهاجر و مهاجم، سطح عرصه را تسخیر نموده و تیپ جامعه‌ی گیاهی گذشته را تحت تأثیر قرار دهند . هم‌چنین آتش‌سوزی، سبب به هم خوردن میزان هم‌سالی درختان و نابودی نهال‌های جوان و فقیر شدن خاک و دِفُرمه شدن شکل ظاهری درختان می‌شود و می‌توان گفت آتش به سرعت اندوخته‌ی قرون و اعصار محیط‌زیست را در میان شعله‌های بی‌رحم، به دود و خاکستر تبدیل می‌کند.

 

گارد حفاظت از جنگل‌ها و مراتع و محیط‌بانان حفاظت از محیط‌زیست، چه می‌کنند؟

کار حفاظت از جنگل‌ها و مراتع به گاردی از نیروهای انتظامی سپرده شده است که باید همواره در عرصه‌ها گشت‌زنی نمایند و هشدارهای لازم را به افراد ذی‌مدخل بدهند، از سویی باید در نزدیک‌ترین اماکن به جنگل‌ها نیرو و امکانات لازم برای اطفاء احتمالی حریق در اختیار داشته باشند.

عرصه‌ی آتش‌گرفته، با احتمال زیاد در محدوده‌ی حفاظت شده‌ی سازمان حفاظت از محیط زیست قرار داشته و الزاماً باید محیط‌بانان مربوطه نیز در این‌جا با امکانات لازم به دیده‌بانی می‌پرداخته‌اند، به نظر می‌رسد این‌‌ها به آرمان‌های قانونی صرفاً بر روی کاغذ باقی مانده‌اند.

 

برای جلوگیری از تکرار این وقایع، چه باید کرد؟

الف: پیشگیری

1-‌ هرکجا اکسیژن هوا، مواد سوختنی و شعله، در مجاورت هم قرار گیرند، آتش به‌وجود خواهد آمد. انسان برای اجتناب از خطر آتش‌سوزی و برای حفظ سرمایه‌های طبیعی و جنگل‌ها و مراتع، باید این سه عامل را از هم دیگر دور نگهدارد. اکسیژن هوا که در کنترل انسان نیست، پس فقط شعله و مواد سوختنی را می‌توان کنترل کرد. این بهترین راه پیشگیری از آتش‌سوزی است. همه‌ی گیاهان جنگل و مرتع، مواد سوختنی را تشکیل می‌دهند. علوفه و چوب، با کم‌ترین شعله‌ای آتش می‌گیرند و خاموش کردن آن کار دشواری است. این بدین معنی است که مواد سوختنی هم در کنترل انسان نیست. پس دیگر چاره‌ای جز اجتناب از ایجاد شعله نیست، همه باید مواظب باشند، روشن کردن آتش در جنگل خطر ایجاد آتش‌سوزی را به‌ دنبال دارد.

2-‌ گیاهان و علوفه‌ی سطح جنگل و مرتع  را باید حتی‌الامکان با چرای دام و برداشت دستی کاهش داد، تنه های پوسیده و خشک درختان را پاک‌سازی کرد.

3-‌ ایجاد خطوط فاصله بین قطعات جنگل و کاشت گونه‌های آتش‌بُر در فواصل منظم نیز از عوامل مهم برای جلوگیری از حرکت و سرایت آتش می‌باشد.

4-‌ ایجاد مرزهای خاکی و سنگ‌چین بین قطعات مزارع و حاشیه‌ی جنگل و مرتع هم در جلوگیری از حرکت آتش بسیار مهم است.

 

ب- کنترل و مهار

1-‌ استقرار عوامل حفاظتی جنگل‌ها در ایستگاه‌هایی نزدیک و قابل دسترس به جنگل‌ها و مراتع و تجهیز آن ها به وسایل ابتدایی مانند بیل، کلنگ، آتش‌کوب، شن‌کش و وسایل پیشرفته مانند خاموش‌کننده‌های آبی و پودری و خودروهای تانکردار و یا تراکتورهایی با گاوآهن برای ایجاد شیار آتش‌بُر.

2-‌ برای کنترل و مهار آتش‌سوزی ابتدا ما باید از وقوع حریق به سرعت آگاه شویم. مهار آتش‌سوزی در لحظات اولیه بسیار ساده‌تر از زمان گسترش و تقویت آن است. برای اطلاع از وقوع آتش‌سوزی می‌توان از برج‌های دیدبانی و امکانات ماهواره‌ای استفاده نمود و نیز هوشیاری ساکنین عرصه‌ های مجاور جنگل‌ها یکی از عوامل آگاهی از وقوع آتش‌سوزی است. با استفــاده از بی‌سیم و تلفن می‌توان نهادهای اجتماعی، انتظامی و مسئولین منطقه‌ای را در جریان آتش‌سوزی قرارداد تا از وجود نیروهای امداد و نجات و آتش‌نشان برای اطفاء حریق استقاده نمایند .

3- بهترین راه کنترل و کاهش خسارت اقدام ساکنین نزدیک محل آتش‌سوزی به مثل آن‌چه در لورگباغ، صورت گرفت، برای خاموش کردن آتش است، در لحظات اولیه‌ی آتش‌سوزی چند نفر می‌توانند با امکانات ابتدایی از قبیل سرشاخه های درختان، شعله‌های آتش را مهار کنند و یا جهت آن‌را به سوی نقاط کم تراکم و لخت جنگل و مرتع یا به طرف کانال‌ها و نهرها هدایت نمود.

باید توجه داشت که یکی از عوامل گسترش آتش سوزی وجود باد است .بنابراین خلاف جهت باد به هیچوجه نمی توان آتش را مهار نمود .

4-‌ در مواردی که گستردگی حریق و وزش باد کار مهار را دشوار نماید باید از نیروهای سازمان یافته‌ی امداد و نجات و امکانات هوایی استفاده نمود و یا با قطع درختان و پاک‌سازی مسیر آتش‌سوزی، برای ادامه‌ی آن محدودیت ایجاد نمود.

5-‌ کنتـرل رفتار مردمی که در حاشیه ی عرصه‌های جنگلی و مرتعی  زندگی می‌کنند با تهیه و نصب تابلوهای هشدار دهنده و آموزش آنان برای اجتناب از روشن کردن آتش در جنگل و مرتع  و جلوگیری از آتش زدن پس‌چر مزارع حاشیه‌ی جنگل و یا کنـترل چنین آتش‌سوزی‌هایی با شخم زدن اطراف مزرعه، مهم‌ترین راه پیشگیری حریق است.

6-‌ هم‌چنین با اطلاع رسانی و انتشار پیام‌های هشدار دهنده به گردش‌گران، شکارچیان و بهره‌برداران عرصه‌های جنگلی و مرتعی  می‌توان خطرات ایجاد شعله در جنگل‌ها و مراتع را به صورت جدی برای‌شان بیان نمود.

7-‌ احیاء و بازسازی منطقه‌ی سوخته و رویش مجدد و یا جنگل‌کاری دوباره‌، اصول اساسی حفظ و پایداری محیط زیست است.

8-  با احداث مکان‌هایی جهت پخت‌وپز غذاهای خانواده‌هایی که به جنگل جهت تفریح و بازدید می‌آیند و هم‌چنین کنترل مردم جهت این‌که در مکان‌های موردنظر تردد نمایند و ممانعت از رفتن به مناطق پر خطر جنگل و آموزش لازم جهت خاموش کردن آتش‌های باقی مانده قبل از ترک محل.

عباس نورزایی
۰۹:۱۹۲۹
مرداد

فدایت گردم سیستان، که آرام آرام، دلسوزان، فرهیختگان، سیستان‌مداران از حضر و سفر، می‌رسند.

لنگه‌ی چهارم دوره‌ی نمایندگی مجلس، وقتی است که دیگر ساعت شنی وکلای موجود، آخرین ذرات ماسه‌هایش را روانه‌ی گذر زمان می کند.

آیا وکلای فعلی، دوباره نامزد می‌شوند؟، آیا فلانی، به قصد نامزدی در انتخابات مجلس، از مدیریتش استعفاء داده؟، فلان کس از فامیل ما هم که کارشناسی ارشدش را گرفته یا پایان نامه‌اش را دارد می‌نویسد، از قافله عقب نمانیم، من که می‌دانم رآی نخواهم آورد، اما به نفع یکی کنار می‌کشم، صاحب یک پستی که می‌شوم!، تا حالا همش بارکشی دیگران را در انتخابات کردیم، این بار خودمان نامزد داریم، فرهیختگان و بزرگان طوایف از دکتر، مهندس یا حاج آقا خواستند نامزد شود و الا او که نیازی ندارد، حزب یا جناح ما از چه کسی در سیستان، حمایت می کند؟، در گروه‌بندی‌های مذهبی، کدام فرد نامزد می شود؟، اگر چنین شود و اگر چنان شود ….، این‌ها و ده‌ها عبارت دیگر، بخشی از دغدغه‌ها و نقل مجالس و محافل مردم ما در حال و هوای امروزین جامعه است.

تبلیغات زیرزمینی

بعضی نطق‌های آتشین خودشان را بر اساس این اصل ادراکی که آخرین اطلاعات در ذهن شنونده باقی می‌ماند، برای روزهای آخر مجلس می‌گذارند، نطق‌هایی نثرگونه و ایرادی با تمام حرارت و ضبط و میکس و مونتاژ آن در قالب لوح فشرده و حالا انتشار از طریق آپلیکیشن‌های شبکه‌های اجتماعی که پدیده‌ی این دوره‌ی انتخابات مجلس است و تقریباً در تمام خانوارهای ساکن در منطقه، در همه‌ی ابعاد زندگی‌شان سرک می‌کشد.

یک کار مثبتی اگر انجام شده، هر کدام از وکلا با ارائه‌ی مستنداتی سعی دارند، انجام یا حل آن را به خودشان منتسب کنند، مدیران اجرایی و یا سیاسی نیز هر کدام، می‌خواهند آن را به نام خود در اذهان مردم ثبت کنند. معدودی از وکلا، یک کتاب به عنوان کارنامه، حاوی عمدتاً نامه‌های زمین‌مانده‌ا‌ی که خودشان خطاب به وزرا و مسئولین زده‌اند، چاپ و منتشر می‌کنند و می‌خواهند بگویند که ما خیلی فعال بوده‌ایم، غافل از این‌که نمایه‌های آماری و شاخص‌های توسعه، باید گفتار و پیگیری‌های آن‌ها را تایید کند که این نیز جز عقب‌رفت از وضعیت موجود چهارسال قبل، چیز دیگری را گواهی نمی‌دهد.

بعضی از حضرات، تا کنون یک دور کامل، به متنفذین، سرفامیل‌ها، بزرگان و تحصیلکرده‌ها مراجعه و رایزنی‌هایی کرده‌اند و بیعت‌هایی را گرفته‌اند.

عده‌ای از هم اکنون رونق‌بخش محافل عزاداری و پرسه‌داری مردم هستند و مهربان‌تر از هر کسی تسلی‌بخش روح آزرده‌ی بازماندگان و وعده‌هایی برای حل مشکل امور آرامستان‌ها.

عده‌ای کمپین‌های مجازی را به کسانی سپرده‌اند و طرح پوسترهای تبلیغاتی و عکس‌های جورواجور خودشان را به طور مرتب در این فضا منتشر می‌کنند و در این محیط، عده‌ای تملق، پاچه‌خواری، چاپلوسی می‌کنند و بعضی فحش‌های رکیک و ترانه‌های خوانندگان لس‌آنجلسی را منتشر می‌کنند تا هر کس از هر نوعی خوشش آمد، بدانان بگرود.

مدیران فعلی نیز مانده‌اند که در این واویلای زمانه که نام و نام فامیلی قریب به 43 نفر، چه بسا افراد ضد و نقیض در روش و منش، لب به لب می‌چرخد، سمت کدام‌شان را بگیرند که بعد از انتخابات، پست‌شان محفوظ بماند، بنابراین، تبعیت از وضعیت خاکستری را برگزیده و هیچ‌کسی را به اصطلاح از خودشان دلخور نمی‌کنند.

بعضی نیز از هم اکنون، کارمندان مادون را از طریق مدیران گماشته شده‌ی خود، به امید تغییر پست، تبدیل وضعیت، افزایش حقوق یا اضافه‌کار و مأموریت، تطمیع می‌کنند و از آن‌ها و خانواده‌شان، بیعت می‌گیرند.

یکی می‌گوید: «من که حتماً راهی بهارستانم، شما مشورت بدین که برای نفر دوم، چه کسی را حمایت کنم».

کسانی هم انگار ناف‌شان را با نامزدی انتخابات مجلس زده‌اند، چندین دوره، آمده و به قولی کیل‌شان را تعیین کرده و فرونشسته‌اند، اما باز بسان توپ یویو، موقع انتخابات، با تمام انرژی سر و کله شان ظاهر می‌شود.

بعضی، به عنوان منجی، عده‌ای زبان گویای مردم، افرادی خود را مستقل و کسانی هم نان را به نرخ روز خورده، بسته به ماهیت طیف یا جناح حاکم، خود را اصلاح‌طلب یا اصول‌گرا دانسته، بسته به مورد، عکس‌های یادگاری‌شان را رو می‌کنند.

یکی هم برای دانشجویان وامانده از نمره، فریادرس می‌شود و دَینی بر گردن او و خانواده‌اش به قصد بهره‌گیری در روز موعود می‌گذارد.

کشاورزان و روستاییان، قشری هستند که اغلب، دورخیزکنندگان به جانب وکالت، به آنان امید حقابه می‌دهند، اما همان‌ها از زدن یک ماسک در یک حرکت جمعی اعتراضی به گرد و غبار، شانه خالی می‌کنند که مبادا کِش این ماسک، آرایش موهای‌شان را به هم بریزد.

مخلص کلام این‌که، این ایام، اقشاری مثل دانش‌جویان و دانش‌آموزان، بانوان، ورزش‌کاران، تاکسی‌داران، کارمندان دولت، اصحاب رسانه، بزرگان طوایف، کارگران، روحانیون، کسبه‌ی بازار، تو بورس هستند و با آن‌ها عکس‌های یادگاری گرفته می‌شود.

تشکیل جلسه همراه با ولیمه، دو خوراک جسمی و سیاسی را در پی دارد، نمک‌خوری، روی شال‌تان آمدن، مِیار، به همین کلام قسم و در شکل حاد آن دست رو قرآن بگذارید که به کس دیگری رأی ندین!!!

… «ما بزرگ فامیل‌مان فلان کس است»، «اشکال نداره، تو با ما باش، جواب فلانی با ما»، این بخشی از محاوراتی است که عده‌ای نامزدها، بعضی گروه‌های فامیلی را برای رسیدن به مقاصدشان، تکه پاره می‌کنند تا به مقصود خود دست یابند، حالا بعداً چه اختلافاتی بین اعضای فامیل یا طایفه حادث می شود، برای‌شان مهم نیست، مهم آن است که با این تفکر ماکیاولیستی، او به هدفش رسیده باشد.

سرکشی از خانواده‌های نیازمند، سرکشی از خانواده‌ی معظم شهدا و جانبازان، کمک‌های موردی از جیب نهادهای امدادی، حضور در مسابقات ورزشی و ژست گرفتن به هنگام تقدیم الواح قهرمانی مسابقات، حضور پررنگ در تظاهرات و نماز جمعه، از جمله، رویکردهایی است که تقریباً در بین همه‌ی میل کنندگان به سمت مجلس، دیده می‌شود.

سخن آخر

سئوال اساسی این است که شورای محترم نگهبان که بر امر انتخابات مجلس شورای اسلامی، نظارت دارد، چرا برای این میدان‌داری افراد، آن‌هم چندین ماه مانده به ایام انتخابات، فکری نکرده؟ آیا نهادی برای رسیدگی به این پدیده‌ی مذموم اجتماعی و سیاسی وجود ندارد؟ اگر دارد، کیست؟ و چرا به وظیفه‌ی قانونی خود عمل نمی‌نماید؟

در چنین شرایطی، تکلیف مردم چیست؟ این‌ها مردم را کلافه کرده‌اند، با قرآن سروقت شان می‌روند، فضای زندگی برای مردم مسموم شده است، یک مقام مسئولی در این خصوص مردم را راهنمایی کند.

عباس نورزایی
۱۰:۲۵۰۳
ارديبهشت

حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی روز یکشنبه و در نشست مشترک هیأت‌های عالی‌رتبه ایران و افغانستان گفت: ترانزیت و تجارت بین دو کشور، از برنامه‌های اصلی برای گسترش روابط تهران – کابل است.
دکتر روحانی ضمن خوش‌آمدگویی به اشرف غنی احمدزی رییس‌ جمهوری اسلامی افغانستان و هیأت همراه، گفت: امیدوارم این سفر و نتایج آن، روابط دو کشور را در همه عرصه های مورد علاقه، بیش از پیش گسترش دهد.
رییس جمهوری با تبریک فعالیت دولت وحدت ملی در افغانستان در جهت تامین آرامش و حضور همه گروه‌ها و اقوام این کشور، ‌افزود: بسیار خوشحالیم که در افغانستان شاهد اتحاد و برادری هستیم و این انسجام ملی برای توسعه و رفاه مردم ضروری است. اعتماد متقابل مردم و دولت بالاترین سرمایه ملی است و نتیجه آن نیز ثبات، امنیت و در نهایت توسعه است که هم به نفع ملت افغانستان و هم به نفع ملت‌های منطقه است.
دکتر روحانی اظهارداشت: 

عباس نورزایی