کارکرد سازمان محیطزیست در استان سیستان و بلوچستان، بیشتر «حیوانگرا» بوده است تا «انسانگرا»
عباس نورزائی
در میان خبرهای ساختهشده و مطالب منتشره توسط ادارهکل حفاظت محیطزیست استان سیستان و بلوچستان، همواره خبرهای مربوط به خرس سیاه، پلنگ، گاندو، پرندگانی که صید میشوند، قوچ و آهویی که شکار می شوند، یا محیط زندگیشان به مخاطره میافتد، بیشترین فراوانی را به خود اختصاص داده است.
گرچه زندگی وحوش، تأثیر قابل و سیستماتیکی با زندگی انسان دارد، اما به نظر میرسد کارگزاران محیطزیست استان، یا به ابعاد انسانی وظایف خود در این استان آشنا نیستند یا گرایش آنها به حیوانات بیشتر از انسانهای محکوم به سکونت در شرایط سخت زیستمحیطی این استان است.
بهرغم وجود چندین کشتارگاه صنعتی و بهداشتی دام و طیور در استان، استاندار و مدیران منصوبه از جانب ایشان نتوانستهاند به وضعیت آشفته و آلودهی کشتار دام و طیور در خیابانها و اماکن غیربهداشتی سامان بدهند و در مواردی نیز که ورود پیدا کردهاند، استانداردهای دامپزشکی را با سلایق فرمانداران، زیر پا گذاشتهاند.
پسماندهای شهری و فاضلاب شهری در کلانشهر زاهدان و همهی شهرهای استان، به روش بسیار سنتی و آلودهکننده دفع میشوند و به دلیل عدم حمایت مالی دولت، طرحهای عمرانی مربوط در اغلب این شهرها، بلاتکلیف مانده است و جان مردم بیپناه استان را نشانه گرفتهاند.
فاجعهی زیستمحیطی در تالاب هامون رقم خورده است، به دلیل ناتوانی این سازمان در کنترل تردد خودروهای قاچاقبر در بستر دریاچه، بادکندهای ویرانگر، ریزگردها را بلای جان مردم سیستان بلکه منطقه کرده است و بر اساس اعلام دانشگاه علوم پزشکی زابل، سالانه ۵۰۰ نفر به بیماری سل در سیستان مبتلا میشوند که از این حیث، رتبهی نخست ابتلا به این بیماری را در کشور دارد وماسهبادی بر همهی وجود انان غلبه یافته و بر زندگی انسانها سیطره پیدا نموده است.
حیات طبیعی با آغاز به فعالیت پتروشیمی در تالاب لیپار چابهار به دلیل عدم توجه به اجرای پیوست زیستمحیطی این طرح توسعهای و سایر طرحهای در دست اجرا، به مخاطره افتاده است.
هم اکنون همهی مردم سیستان از بوی نامطبوع آب شرب در عذابند، اما از دستگاه فرمایشی سیاسی حفاظت محیطزیست، دم برنمیآید.
چندی قبل که هزاران خفاش در کانالهای تأسیسات بیمارستان علیابنابیطالب(ع) در کنار زایشگاه و اتاقعمل تجمع یافته بودند، یا سگهای زیادی هار شده بودند و جان انسانها را هدف قرار داده بودند، در محاورات اداری، آنقدر که کارشناسان محیطزیست از حیوانات سخن میگفتند، این منظور به ذهن متبادر میشد که آن سازمان، هنوز همان «شکاربانی دوران شاه» است و انگار این چهل سال انقلاب هم تأثیری در تحول سازمانی و وزن وظایفش نگذاشته است.
امروز با صدای رسای امامجمعهی شهر علیاکبر، شهری در دو قدمی عمق فاجعهی هامون، اطلاع یافتیم که جناب دکتر کلانتری، پا جای پای بانوی خودخواندهی هامون گذاشته و به سیستان سفر کرده است.
از حضور آن بانو(خانم ابتکار)، همهی مردم مطلع بودند، در حضورش سخن گفتند و او با مراسمی نمادین در بستر دریاچهی خشک هامون، بر وعدههای دولت، نوید اجرا داد، اما چیزی عاید مردم سیستان نشد و او ثابت کرد که این مقام، در دولت ما، همان مقام تشریفات است.
اما ظلم مضاعف به مردم سیستان، از آنجا بیشتر نمایان میشود که این طردشدگان از نگاه جناحی، هماینک از دیدن مقام تشریفات دولت هم بینصیبند. او را به شهر سوخته خواهند برد تا تاریخ محیطزیست انسانی سیستان را مرور کند.
آقای دکتر کلانتری، ذرهای از نگاه قومی، طایفهای، جناحیتان را از آنچه برای دریاچهی پرنمک ارومیه، دارید، به بزرگترین دریاچهی خشکشدهی آبشیرین ایران داشته باشید.
گرچه من توفیق خدمت در وزارت کشاورزی را نداشتهام، اما از هم کناری همکاران جهادکشاورزی کتوجه شده ام که کلمات قصاری از شما در اذهان ثبت است و آن اینکه: «شما مأمور به افزایش سطح زیرکشت هستید نه افزایش سطح زیرخشت». هشدار که اندک فعالیت بودجهگُمکنِ همکاران شما، دریاچهای را احیاء نکرده، افزایش سطح زیرخشت دایک و بازی کودکانهی احداث هامونک بوده است.
از خدا بترسید، به قول فرماندارتان، ریهی کودکان سیستانی از آهن نیست! نگاه عادلانهتری در توزیع اعتبارات زیستمحیطی داشته باشید.