آب که بود، فقرای سیستان، غذای شاهانه داشتند.
عباس نورزائی
سال 1368 تازه مقطعی از تحصیلاتم را در همدان پشت سر گذاشته بوده و در روستای زهک، ساکن بودم. زنگ خانه بهصدا درآمد، ناباورانه پروفسور فرامرز رفیعپور را جلوی چشمانم مشاهده کردم که با هیبت استادانه و صدای گرم و نگاه محبتآمیزش، ظاهر شده بود.
ایشان را به خانه خواندم و در حین صرف یک پذیرایی مختصر از مأموریتش برای انجام یک پژوهش اجتماعی در روستاهای سیستان خبر داد. به تیم او مشورت دادم، روستاهای جامعهی نمونهی پژوهش مشخص شد و مشغول به جمعآوری دادهها شدند.
در یکی از روزها که احساس کردم فراغتی دارد، از او خواستم به یکی از تختکهای دریاچهی هامون برویم. امر محقق شد و ما در تختک «چشمهسرخ»(1) بر ملاصادقعلی سنچولی که عضو شورای آن تختک بود، وارد شدیم.
پروفسور که تخصصش، جامعهشناسی بود، سئوالات زیادی از ملا داشت و به زیبایی از آن مرد باوقار و مهربان پاسخ میگرفت. یکی از سئوالهایش در مورد طبقهای از مردم بود که فاقد دام(گاو) و یا گوسفند بودند، ملا گفت:
«این بیچارهها فقیر هستند، حتی چیزی برای خوردن ندارند، از فرط نداری، فقط ماهی(2) میخورند».
با شنیدن این جمله، چشمان استاد رفیعپور گِرد شد. رو به من کرد و گفت:
«اینکه خیلی خوب است. ما اساتید دانشگاه، در تهران ماهی گیر نمیآوریم بخوریم، چون قیمت و ارزش غذایی بسیار بالایی دارد».
ملا صادقعلی یکه خورد و گفت:
«در داخل دریاچه، «چور»(3) هم است، بعضیها هم، بیچارهها از نداری، چور میخورند».
استاد رفیعپور، باز هم با تعجب گفت:
«این که غذای شاهانه است».
ملا صادقعلی گفت:
«گاوچرانهای ما گاهی چیزی برای خوردن ندارند، همانجا در نیزار میمانند و به آبادی نمیآیند، آنجا تخم انواع پرندگان به وفور یافت میشود، بیچارهها با همان گذران میکنند».
پروفسور که پذیرایی ملاصادقعلی را با نان محلی زابلی، مسکهی گاو سیستانی نیزاری و دوغ محلی در کمال صفا و صمیمیت ملا دیده بود، از خوشحالی در پوست نمیگنجید و در مسیر بازگشت از چشمهسرخ، تجویز حکیمانهای به من داشتند:
«زندگی اینها را به هم نزنید، طبیعیترین زندگی و غنیترین تغذیه و بهترین آرامش روی دنیا را دارند، فقط مسکن و زیرساختهای عمرانروستایی را برایشان فراهم کنید».
آری، دیشب وقتی با خواندن بند 44 دعای جوشنکبیر، بغض گلویم را برای شرایط امروزین سیستان ولایی و عاشق مرتضیعلی میفشرد، از عمق وجودم فریاد زدم:
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ یا حَبیبُ یا طَبیبُ یا قَریبُ یا رَقیبُ یا حَسیبُ یا مَهیبُ یا مُثیبُ یا مُجیبُ یا خَبیرُ یا بَصیرُ.
خدایا از تو میخواهم به حق نامت، اى محبوب دلها، اى طبیب دردها، اى نزدیک، اى مراقب کار بندگان، اى حساب نگهدار، اى با هیبت، اى پاداش نیک دهنده، اى اجابت کننده، اى آگاه، اى بصیر که مردم سیستان، یعنی مردمی که حتی در نداری به قول پروفسور رفیعپور، غدای شاهانه در ظل توجهات ذات کبریاییات بر سفره داشتهاند، اینک به غذایشان هم عدهای طعنه میزنند، تو حسابنگهدار همهی امور هستی، خودت برای این مردم، چارهای کن، آمین
پینوشتها:
1- تختک یا روستای چشمهسرخ، قبلاً در بخش پشتآب شهرستان زابل واقع بود، ولی هم اکنون، خالی از سکنه شده و در بخش مرکزی شهرستان نیمروز واقع است. به روستاهایی که بر بلندیهای محدود داخل بستر دریاچه ی هامون قرار داشتند و مشابه یک جزیره بودند، اصطلاحاً «تختک» گفته میشد.
2- ماهی بومی سیستان، بسیار لذیذ است. این ماهی را «شیزوتراکس زارودنی» و گونهی دیگرش را «شیزوتراکس پِلزومی» می گویند، ادارهی کل شیلات سیستان، با زحمات فراوان، آن را تکثیر و در بانک ژنی خود نگهداری میکند تا از انقراض نسل آن، جلوگیری شود.
3- چور، همان چلنگر است که نوعی مرغابی آبزی است و بهوفور از دریاچه، شکار و در بازار زابل به فروش میرسید.
سلام